از شکر کردن خدا شروع میکنم که پدرم را دوباره به من برگرداند. از تشکر کردن از آقای مهندس دژکام شروع میکنم. وقتی به آن زمان که پدرم جان مرا به خاطر چیزهای بیارزش قسم میخورد فکر میکنم ...، ما هم زندگی خوبی داشتیم؛ تا زمانی که فهمیدم پدرم درگیر بیماری اعتیاد شده، آن زمان یک دختر 9 ساله بودم، تمام ذهنیتهایی که از پدرم داشتم بهیکباره نابود شد، محو شد و از بین رفت. دیگر احساس میکردم دوستش ندارم، دوست نداشتم دوستانم پدرم را ببینند، پیش آنها احساس خجالت و حقارت به من دست میداد.
همیشه فکر میکردم همه معتادها کارتنخواب هستند و پدرم هم چون یک معتاد است کارتنخواب میشود. دوست داشتم از پدرم دورباشم، دوست نداشتم ببینمش، هیچ علاقهای به گوش کردن حرفهایش نداشتم. من دو سال از داشتن محبت پدر محروم بودم، دو سال شبها پدرم نبود. وقتی شبها بیدار میشدم مادرم را میدیدم که با چشمان پر از اشک کنار تلفن نشسته و شماره تلفن پدرم را میگرفت. من در طی این دو سال چیزهایی از پدرم دیدم که ...
وقتی جان خودم را قسم میدادم که ترک کند، میگفت ترک میکنم و ولی از فردای آن روز دوباره شروع میکرد. ولی حالا دوست دارم در همه مراحل زندگیام پدرم کنارم باشد، حالا باافتخار به همه میگویم که این شخص پدرم است، علی نجفیان.
من تازه عشق به پدر را احساس میکنم، حالا دوست دارم همه دوستانم پدرم را ببینند. قبلاً وقتی میگفتند اولین عشق یک دختر پدرش است از ته دل میخندیدم چون برایم خندهآور بود، اما حالا فهمیدم اولین عشق یک دختر پدرش است. از بودن در کنار پدرم لذت میبرم، به تمام حرفهایش با لذت گوش میدهم. تمام جملههایی که مربوط به ویژگیهای یک پدر خوب است را کاملاً درک میکنم و از شنیدن آنها لذت میبرم. وقتی روزهای جمعه پدرم در کنارم هست احساس خیلی خوبی دارم که قابل وصف نیست.
خدایا از تو سپاسگزارم که کنگره را سر راه ما قراردادی. از آقای مهندس تشکر میکنم که این روش درمان را کشف کرد و در اختیار همه مصرفکنندگان ازجمله پدر من قرارداد تا به رهایی برسند. از آقای محمدی تشکر میکنم که باراهنماییهایشان به پدرم خیلی کمک کردند، از سرکار خانم محدثه تشکر میکنم که با حرفهایشان به من و مادرم آرامش دادند.
تایپ و ویرایش: همسفر سمانه
نویسنده: همسفر ژینا
- تعداد بازدید از این مطلب :
2909