بهعنوانمثال چه عواملی میتواند قدرت یک ورزشکار را برای ما تعریف بکند؟ یک ورزشکار عامل اول آن قدرت فیزیکی او میباشد. بهعنوانمثال اگر ما بخواهیم یک قالب درست کنیم باید قالبی محکم و قوی درست کنیم چون اگر آن قالب ضعیف باشد ما نمیتوانیم چیزی درونش بریزیم، یعنی درواقع ما هر کاری بکنیم نتیجه خوبی ندارد.
شما یک بوکسور را تصور کنید که قدرت مشت او 500 پوند است و اگر او به حریف 3 ضربه بزند حریف از پا درمیآید و آسیب جدی میبیند ولی اگر یک بوکسور قدرت مشت او 50 پوند باشد اگر 1000 ضربه هم به حریف بزند، ضربه او کاری نمیتواند انجام بدهد، بنابراین قدرت فیزیک جسم همان قالب یا ساختار اصلی ماست؛ بنابراین ما ابتدا باید روی جسم خود کارکنیم تا بتوانیم جسم خود را آرامآرام توانش را بالا ببریم.
مثلاً یک بنا هم اگر جسمی قوی نداشته باشد نمیتواند روزی 8 ساعت کار بکند، یک بنا با یک کارگر ساده خیلی فرق دارد چون فنون بنایی را بلد است، مثلاً نسبت آب و گچ را میداند و میتواند ملاط خوبی درست کند، پس مرحله دوم مهارت است که فرد باید مهارت کافی را داشته باشد که در کشتی میشود تکنیک، تاکتیک و یا فنون جنگی که باید بلد باشد که بتواند به فرد کمک کند.
سبک و روش مهم نیست، مهم این است که چه کسی این فنون را اجرا میکند که ما یک فن را چقدر دقیق میتوانیم اجرا کنیم و جالب اینجاست که مربی یک فن را به شما آموزش میدهد، اما یک آدم وارد به این مهارت و علم رسیده که برای اجرای دقیق این فن چه تکنیکهایی وجود دارد.
اینجا مهم است که اگر ما فکر کنیم که مهارتمان در این فن کامل شده است و من در این رشته همهچیز را میدانم، هیچکس بهاندازه خود آن شخص نمیتواند عامل باخت و شکست او شود، چون وقتی به این نقطه برسیم که در کار خود استاد شدیم و دیگر چیزی برای یادگرفتن نیست، آموزش در همانجا متوقف میشود و این عامل اصلی باخت فرد حساب میشود.
عامل موفقیت یک فرد مثلاً میتواند این باشد که در یکرشته دو یا سه سال دارد کار میکند و یک فن را در این مدت روزی سه ساعت بیشتر از بقیه انجام میدهد و تلاشش را زیاد میکند و عطش یادگیری دارد، آنوقت میتواند آن فن را در هر شرایطی به حریف خودش بزند.
ما در ورزش این موقعیتهای مختلف را تجربه میکنیم، بهعنوانمثال اجرا کردن فن روی یک جسد یا یک آدمک هیچ کاری ندارد، زمانی کار سخت میشود که حریف ما یک موجود زنده است و با یک توانایی و تفکر روبروی ما قرارگرفته است.
کسی میتواند یک فن را در هر شرایطی اجرا کند که آن فن بخشی از وجود او شده باشد، پس بنابراین این موضوع با تمرین و تلاش و تکرار به دست میآید، نوع نگاه ما به این قضیه خیلی مهم است که ما فکر نکنیم که در یک مسئله کامل و استاد شدیم چون تلاشمان در آنجا متوقف میشود.
عامل بعدی که برای یک ورزشکار مهم است حس است. ما در کنگره معمولاً برای هر چیزی یک مثلث درست میکنیم، به خاطر اینکه ما بتوانیم با کمترین تعداد عوامل، بتوانیم مسئلهای را توضیح بدهیم. حال اگر ما بتوانیم اصول را پیدا کنیم و روی آنها بتوانیم کارکنیم خیلی بهتر میتوانیم نتیجه بگیریم، چون هرچقدر عوامل بیشتر بشوند کار برای ما سختتر میشود و ما بخش اصلی را یک مثلث فرض میکنیم و عوامل مهم آن را بهصورت دقیق و صحیح اجرا میکنیم برای انجام این کار حس عامل خیلی مهمی است.
شما یک ورزشکار را در نظر بگیرید که 5 سال بهترین نتیجه را میگیرد اما در سال ششم بدترین و ضعیفترین نتیجه را میگیرد، درصورتیکه نگاه میکنیم میبینیم ازلحاظ جسمی تستهای ورزشی نشان میدهد که خیلی بهتر شده و ازنظر مهارت، تکنیکش بیشتر هم شده ولی حس او آلوده است. ما در کنگره یک جمله داریم که حس، اولین قوه بکار گیری عقل است.
عقل تفکر میکند و تصمیم میگیرد که یک ورزشکار در آن لحظه فلان حرکت را انجام بدهد و فلان فن را بزند، چون آن فن را به کمک حس انجام میدهد، ولی اگر حس او آلودهشده باشد، آن لحظهای که بخواهیم فنی را بزنیم دقیقاً بدترین انتخاب ممکن را انجام میدهیم و آن فن بدترین، فن در آن لحظه هستش و دقیقاً میروم روی نقطهضعف قرار میگیرم.
ما در کنگره یاد گرفتیم وقتیکه چیزی به ما گفتند زمانی که حس ما خراب بود هیچ کاری نکنیم، حتی ممکن است یک مسئله ازنظر منطقی کاملاً درست باشد و حق هم با ما باشد، ولی من تجربه کردهام که حتی موضوعی که در جلسه مطرح میشود که مثلاً یک شخص تازهوارد یک تخلفی انجام داده است و من باید بهعنوان مسئول به این تخلف رسیدگی کنم، در آن لحظه اگر حس من خوب نبوده و تخریب به وجود آوردهام. این تخریب در همهجا میتواند باشد. این تخریب در کشتی میتواند امتیاز از دست دادن و ضربهفنی شدن باشد، پس بنابراین اگر ما قویترین قدرت فیزیکی را داشته باشیم و نیرومند باشیم و فنون هم خیلی خوب بلد باشیم، اما حس ما آلوده باشد، در آن لحظه شکست میخوریم. پس درواقع رمز شکست خیلی از ورزشکاران که بعد از چند سال اول بودن میآیند و یکدفعه شکست غیرقابلباوری میخورند، فقط حس آلوده است.
یک ورزشکار قدرت فیزیکی خود را یکباره از دست نمیدهد، مثلاً یک ورزشکار اگر یک سال بخورد و بخوابد کمکم نیرو از دست میدهد و یا تکنیک بهراحتی از دست نمیرود چون بخشی از وجود شخص شده است. ولی نکته جالب اینجاست که حس این قابلیت را دارد که در کسری از ثانیه خراب شود.
خیلی وقتها یک سری از مربیها از این نکته استفاده میکنند و اصطلاحی به کار میبرند که مثلاً حریف را خراب کن و این یعنی اینکه حس طرف مقابل را خراب کن. نکته جالب اینجاست هیچکس بهاندازه خود شخص قدرت خراب کردن حس خودش را ندارد.
پس درواقع ما در اینجا یک مثلث داریم که تشکیلشده است از قدرت فیزیکی – مهارت – حس
طبیعتاً هرچقدر این مثلث متقارنتر باشد تعادل شخص بیشتر است. مثلاً شخصی میتواند قدرت فیزیکی زیادی داشته باشد ولی فن کمی بلد باشد ولی حس خوبی دارد. مثلاً یک نوازنده باید یک سری تواناییها مثل سرعت، دقت و فیزیک مناسبی داشته باشد. بهعنوانمثال یک نوازنده، خیلی عالی مینوازد ولی هیچکس حاضر نیست آهنگهای او را گوش کند چون حس او خراب است ولی شما یک نفر را گوشه خیابان میبینید که چنان قشنگ هم نمینوازد ولی به آهنگ او به دلتان مینشیند چون حس خوب ما را جذب میکند.
با احترام
مسافر نادر فراهانی
نگهبان کشتی کنگره 60
تهیه گزارش و عکس:مسافر محسن
ثبت و تنظیم:مسافر مهدی اعرابی
منبع خبر:نمایندگی شعبه ایمان