دومین جلسه از دور چهارم سری کارگاه های آموزشی مجازی آقایان همسفر کنگره 60، با استادی حسین آقا و با دستور جلسه "وادی دوم و تأثیر آن روی من " برگزار گردید.
در وادی دوم گفته می شود که هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمی نهد. هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم، حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم.
در وادی اول جنگ نرم برای رهایی را از تفکر شروع کردیم. جنگ تفکر، جنگ اندیشههاست. سالها جهت را گم کرده بودیم. چیزهایی که اهمیت نداشتند، به ارزش تبدیل شده بود و موضوعاتی که ضدارزش بودند را ارزش میدانستیم؛ مثل دزدی، گرفتن حق حساب، رشوه، خارج شدن از صراط مستقیم و ... یعنی از تفکر استفاده نمیکردیم. با کوچکترین ایرادی شخص به هم میریزد. مثلاً در رانندگی اگر فردی مشکلی ایجاد میکند و یا چیزی میگوید، شخص میایستد و صدها ماشین را نگه میدارد. اگر تفکر و اندیشه این فرد درست شود، دیگر به این سادگیها از تعادل خارج نمیشود. انسانها اگر به نقطه تحمل برسند، اگر نقدی به آنها بشود، درست باشد، قبول میکنند و اگر ناجوانمردانه باشد، برایشان اهمیت ندارد و به هم نمیریزند و با یک لبخند از کنارش میگذرند. نکته قابل توجه دیگر این است که تفکرات غلط و یا حرکت در مسیر ضدارزشها قطعاً می تواند روی ساختارهای جسم تخریبهای فراوانی به وجود آورد و خود را به صورت انواع و اقسام بیماریهای جسمی و روانی نشان دهد که در پزشکی به آن سایکوزوماتیک میگویند.
تفکرات غلط میتواند این تصورات را به وجود آورد که ما اصلاً رقمی نیستیم، دیگر ارزشی نداریم، بیخودی به دنیا آمدهایم، ما را عوضی زاییدهاند و.... در وهله اول این ها یک توجیه برای افرادی است که ناامید هستند. اگر به تمام هستی با دقت نگاه کنیم، خواهیم دید که امکان ندارد چیزی پیدا کنیم که به جهت بیهودگی پا به هستی گذاشته باشد. جهت تأیید مطلب فوق مثالی میزنم. لاشخورها را دیدهاید که چقدر زشت هستند، گوشتشان قابل خوردن نیست و انسان از دیدن قیافه آنها خوشش نمیآید ... اگر در هستی نباشند، میکروب لاشههای موجود در طبیعت باعث ایجاد انواع بیماریهای متعدد میشود.
انسان وقتی پا به هستی گذاشت، نیروی مافوق یا خداوند یا قدرت هستی او را به یک دوراهی هدایت کرد. یکی راه تاریکی ها و دیگری روشناییهاست. اصولاً انسان تاریکیها را تجربه میکند، برای پی بردن به عظمت روشناییها. وقتی در تاریکیها فرو رفت باید از گذرگاههای بسیار سخت عبور کند؛ اگر توانست از این گذرگاهها جان سالم به در برد، آن وقت آدمی کارآزموده و رها خواهد شد. آن وقت یک مدرس، معلم یا مربی می شود.
ما در این جهان هستی تنها و بدون پشتیبان نیستیم و نیروی عظیم و شگفت انگیز قدرت مطلق یا خداوند و یا نیروی برتر، یاری رسان ما می باشد، ولی حمایت این نیرو سازگاری خودش را دارد و آن هم دوری جستن از ضد ارزش ها و راه رفتن در صراط مستقیم است. ضد ارزشها همین دروغ گفتن، غیبت کردن، تجسس در کار دیگران، بدگویی و بدخواهی برای دیگران و ... است که سبب دور شدن از حمایت قدرت مطلق می شود. برای انسانی که تابع هر دین و مسلکی باشد، این نیرو کاملاً قابل رؤیت است؛ البته ممکن است بعضی بگویند که من به این نیروی برتر اعتقادی ندارم. هر کس در افکار و اندیشه خود مختار است ولی لااقل این را هم باید بدانند وقتی که حتی ساختار کامل یک سلول از میلیاردها سلول جسم خود را نمی شناسیم و اطلاع چندانی از عمق وجود آنها نداریم و هیچگونه نظارت و کنترلی بر اداره امور جسم خودمان را نیز نداریم؛ چگونه می توانیم وجود قدرت برتر را منکر شویم؟ مثلاً اگر نفس کشیدن در اختیار خودمان بود، روزی صد بار می مردیم؛ چون یادمان می رفت که نفس بکشیم. تمام امور جسم ما به همین صورت هستند و نظارت و کنترلی از طرف ما بر آن ها وجود ندارد. پس چگونه می توانیم بگوییم که در کائنات چه می گذرد و کائنات چیست؟ انسان می تواند بگوید: من نمی دانم ولی بگوید: من قبول ندارم، این موضوع مسئله دار است. کمی تفکر کنیم و به فلسفه وجودی و حیات خود و دیگران ارزش و احترام بگذاریم و بدانیم که ما جهت بیهودگی و یا تصادفی پا به حیات نگذاشته ایم.
فلسفه وجودی انسان و حیات خلقت هم خیلی عظیم است و هم یک پروسه بسیار طولانی است و ما یک ذره از این پروسه را نشناخته ایم؛ ولی این امیدواری را داشته باشیم که یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور. حال برای اینکه تا زمانی که حیات داریم، فرد یا فرمانروایی لایق و با شهامتی بر کشور وجودی خودمان یعنی جسممان، حکمرانی کند، بایستی به آرامی سازندگی را در قسمت جسم و روان و جهان بینی خود به وجود آوریم و خوب بدانیم که هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم، حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم.
نگارنده: همسفر محمد
شعبه: آکادمی
- تعداد بازدید از این مطلب :
3105