English Version
English

ما انسان ها، بهشتیانی هستیم که سر از زمین خاکی درآورده ایم

ما انسان ها، بهشتیانی هستیم که سر از زمین خاکی درآورده ایم

چندی پیش جمله‌ای بسیار زیبا خواندم: ما انسان‌ها موجودات خاکی نیستیم که تقلا می‌کنیم به بهشت برویم بلکه ما بهشتیانی هستیم که سر از زمین خاکی درآورده‌ایم.

خیلی این جمله را سبک و سنگین کردم تا رسیدم به نقطه‌ای که الآن در آن هستم در مکان مقدسی به نام کنگره 60، بله حریم امن این مکان بسیار و بسیار مقدس‌تر از آن چیزی است که در تصور یک انسان نمی‌گنجد.

با توجه به جمله فوق برگشتی به گذشته‌ام می‌زنم به زمانی که در اعماق تاریکی‌ها فرورفته بودم، به زمانی که در شأن یک موجود بهشتی نیست. به مکان و زمانی که موجودی که روح خداوندی در او دمیده شده لایقش نبود، به زمانی که از زمین و زمان بریده بودم.

به زمانی که دو آرزو بیشتر نداشتم یکی رهایی از بند بلایی که جسم، روح و هستی‌ام را به نیستی و نابودی کشانده بود و دیگری مرگ بود تا حداقل به خیال خودم در قبر از این بلای خانمان‌سوز رها شوم. اما غافل از اینکه همان‌که می‌آفریند و در سر دوراهی خیر و شر، روشنایی و تاریکی، عزت و ذلت و... و قدرتی به نام اختیار قرارداد و من غافل از همه‌جا خواسته یا ناخواسته خود را در بدترین مسیر ممکن قرار داده بودم، جرقه‌ای در بدترین شرایطم در مسیر زندگانیم زد و شاکرم از خدای خویش.

دنباله مسیر جرقه، مسیر روشنایی، عزت، عشق و بیداری بود. روزی که پای در این مسیر نهادم خیلی با این مسیر آشنا نبودم فقط به من گفته‌شده بود مسیر کنگره 60 مسیر رهایی، صداقت و خداشناسی است. فارغ از همه این‌ها من با یک هدف اولیه که همان ترک اعتیاد بود پای در این مسیر گذاشتم.

اولین جمله‌ای که خیلی برایم جالب و حائز اهمیت بود سفرهای کنگره بود، از مصرف مواد تا قطع آن، رسیدن به خود و رسیدن به خدا. بی‌پرده بگویم قطع مواد و رسیدن به خدا مرا مصمم کرد که در این مسیر خیلی محکم شروع به حرکت کنم و در این راه پایدار بمانم غافل از اینکه رسیدن به خود مهم‌ترین مسئله در این راه است.

حال که حدود 8 ماهی است که در این مسیر قرارگرفته‌ام و جمله بسیار زیبای دکتر الهی قمشه‌ای تکانی به وجود من داده است با خود می‌گویم من کیستم؟ از کجا آمده‌ام؟ چرا آمده‌ام؟ به کجا خواهم رفت؟ در این مدتی که بوده‌ام باروح و جسم کامل‌ترین خلق خداوندی چه کرده‌ام؟

به اعمال خود نیم‌نگاهی می‌کنم، خود از خود بیزار می‌شوم. در متن زیبای استاد و در اکثر کتب مطلبی وجود دارد و آن اینکه: انسان در لحظه مرگ تمام لحظات زندگی را خلاصه‌وار مرور می‌کند حال اینکه به گفته دکتر مرگ و یا لحظه مرگ شیرین‌ترین لحظه زندگی یک انسان است.

حال با خود می‌گویم برای شناختن خود لحظه‌به‌لحظه‌ام را لحظه مرگم بدانم و اعمالم را مرتب مرور کنم و ببینم آن‌گونه که لایق یک موجود بهشتی سر برافراشته از خاک زندگی کرده یا می‌کنم؟ جواب خیر است چون حداقل قبل از اینکه با حریم امن و مقدس کنگره 60 آشنا شوم این‌گونه نبوده و مراتب بالایی از تخریب را که یک انسان می‌تواند به جسم و روحش وارد کند من در حق این موجود الهی کرده‌ام.

بدترین و بدترین بلاها را سرخود و اطرافیانم آورده‌ام. آیا خداوند مرا از بهشت رانده تا در این زمین خاکی با بهترین نعماتش جسم و روحم را تخریب و تدفین کنم؟ آیا خداوند قدرت اختیار را به من داده که من با اعمال بدکار را به‌جایی برسانم که روزی چند بار آرزوی مرگ کنم؟

وای بر من و وای بر من که تا امروز غافل اندر غافل از مسیر زندگی همچون چارپایی بی‌هدف خود را به این‌سو و آن‌سو می‌زدم تا عمرم بیهوده سپری و تباه شود غافل از اینکه خداوند مرا خلق کرده تا خودم را و عظمت هستی را بشناسم و به خطی منتهی شوم که به صراطی به نام صراط مستقیم یا خداوند منان برسم و او را بشناسم و درک کنم.

همان مسیری که امروز با یک جرقه از طرف خداوند منان زده‌شده و من در آن ایستاده‌ام و آنجایی نیست جز مکانی به نام کنگره 60. همان مکانی که می‌خواهد به من بیاموزد خودم را بشناسم، خدایم را بشناسم.

خداوندا آیا امروز می‌توانم به تو بگویم مرا ببخش، اگر بگویم قدرت بی‌نهایت و بخشندگی تو را زیر سؤال نخواهم برد! که البته این‌گونه خواهد بود چراکه مرا در مسیری قرار داده‌ای تا خودم با عملکردم خودم را وادار به بخشش بکنم که البته اگر بخشنده نبودی من امروز در این مسیر نبودم.

بی‌اغراق می‌گویم، چندی است با خود بیان می‌کنم حال که در این مسیر، سهل قرارگرفته‌ام در عوض چه کرده‌ام؟ آیا به فرامین کنگره گوش فرا می‌دهم و عمل می‌کنم؟ آیا به خود زحمت می‌دهم نشریات را بازکرده و نقطه‌به‌نقطه، سطر به سطر آن را برای خودم تجزیه‌وتحلیل کنم؟ آیا به سی‌دی‌هایی که درس انسانیت به من می‌دهد و  به‌راحتی آب خوردن در اختیارم قرار می‌گیرد، با ذات انسانیم گوش فرا می‌دهم یا فقط رفع تکلیف می‌کنم که تا حدود زیادی رفع تکلیف بوده و بس.

خداوندا تو را شاهد می‌گیرم می‌سوزم و می‌سوزم وقتی می‌بینم هستند انسان‌هایی که از دام بلا رهاشده‌اند ولی برای رسیدن به مرحله عرفانی به نام رسیدن به خود از زیر کوچک‌ترین مسئولیت‌ها همچون خواندن نشریات و سی‌دی‌ها و ... با نگاهی تأمل بار مبتنی بر اینکه نیازی ندارم طفره می‌روند حال اینکه هستند اشخاصی هم در این کنگره که آرزویشان تأسیس شعبه‌ای در شهر یا کشورشان است.

خداوندا بارها و بارها تو را شکر می‌کنم چون در بدترین شرایط زندگی‌ام و در اعماق تاریکی‌ها با یک جرقه حضورت را به من نشان دادی و راه را بر من نمایان کردی و به لطف محبتت من امروز وارد مکان و جایگاهی شده‌ام که علم رسیدن به خود و علم رسیدن به صراط مستقیمت سهل‌تر از آن چیزی است که بیرونیان فکرش را بکنند و این را با دلیل و مدرک می‌گویم و محکم‌ترین دلیل آن اثبات پله اول سفر که همان قطع مواد و رهایی از دام بلا و اعتیاد است را به عینه بارها و بارها مشاهده کرده و می‌کنم.

خداوندا حسی که هم‌اینک مرا دست‌به‌قلم کرده بهترین حسی است که کل عمرم تجربه کرده‌ام و فقط در کنگره موفق به درک آن شده‌ام و با درک این حس اطمینان دارم حس‌های بالاتری هم در این مکان لامکان دست‌یافتنی است تا به بهترین مرحله تزکیه و پالایش رسید و درک این مسئله که ما انسان‌ها، بهشتیانی هستیم که سر از زمین خاکی درآورده‌ایم بسیار و بسیار سهل و آسان خواهد بود.

 

نویسنده: مسافر بهروز غلامی رهجوی آقای امین شاه کرمی
تایپ و تنظیم: مسافر علی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .