English Version
English

خودشناسی در مرزبانی؛ گفت و گو با مرزبان گروه خانواده همسفر پرستو

خودشناسی در مرزبانی؛ گفت و گو با مرزبان گروه خانواده همسفر پرستو

لطفاً برای شروع اعلام سفر کنید:

سلام دوستان پرستو هستم یک هم‌سفر، آنتی ایکس مصرفی مسافرم تریاک، شیشه، قرص و الکل بود؛ روش درمان DST با داروی اپیوم و مدت سفرشان ۱۰ ماه و ۲۰ روز و باراهنمایی آقای مهدی حیدری و راهنمای خودم خانم اکرم؛ در حال حاضر مدت چهار سال و هفت ماه است که آزاد و رها هستیم.

 

چطور شد که وارد خدمت مرزبانی شدید؟

پدر من در گروه مسافران این نمایندگی راهنما هستند. زمانی که قسمت هم‌سفران نمایندگی شهر قدس آغاز به کارکرد، مادرم هم تصمیم گرفتند برای خدمت به‌عنوان راهنما به این منطقه بیایند؛ من هم به همراه ایشان آمدم و احساس کردم نیاز به خدمت دارم. اوایل مهماندار و میکروفون گردان بودم و بعد برای مرزبانی کاندید شدم و چون گزینه‌ی دیگری نبود من و خانم عصمت در کنار هم به‌عنوان مرزبان منتصب شدیم.

 

آیا در سفر اول خدمت‌گزار کنگره ۶۰ بودید؟

در سفر اول خیلی خدمت نکردم؛ ولی جناب مهندس هر دوهفته یک‌بار روزهای سه‌شنبه به شعبه شادآباد می‌آمدند و من هم همیشه در جلسات عمومی شرکت می‌کردم و حس خوبی داشتم. بعضی از پیام‌های وادی چهاردهم را انتخاب و ترجمه می‌کردم و در کارگاه آموزشی می‌خواندم. ترجمه‌ی همین پیام‌ها و خواندن آن‌ها در حضور آقای مهندس حال بسیار خوبی را به من منتقل می‌کرد. کار دیگری که در آن زمان مرا به کنگره وصل می‌کرد، فعالیت در وبلاگ جوانه‌ها بود که بر اساس حس‌های درونی‌ام، مطالب آن را می‌نوشتم

خدمت کردن در جایگاه مرزبانی در زندگی شما چه تأثیری داشت؟

تغییرات و تبدیلاتی که در خودم احساس می‌کنم خیلی زیاد است؛ در کل آموزش‌های کنگره و خدمتی که در جایگاه مرزبانی کردم، مسیر زندگی‌ام را تغییر داد. زمانی که نوجوان بودم خیلی خودم را نمی‌شناختم، شناختی از آدم‌های پیرامونم نداشتم؛ اما خدمت در جایگاه مرزبانی باعث شد تا حدی به خودشناسی برسم و از طرفی باعث شد تا به یک شناخت نسبی از دیگران دست پیدا کنم. من در این جایگاه یاد گرفتم که کنگره مکان مقدسی است اما این ما هستیم که با حفظ حرمت‌ها این تقدس را حفظ می‌کنیم.

 

نظر شما در خصوص هم‌سفران شهر قدس چیست؟

من خدمت خود را از این نمایندگی آغاز کردم. از همه هم‌سفران این نمایندگی تشکر می‌کنم زیرا که علیرغم جوان بودنم، به من اعتماد کردند و اجازه خدمت را به من دادند. من از آن‌ها عشق را آموختم.

 

اگر جایگاه خدمت مرزبانی به فردی دیگر داده شود، نوع برخورد شما با قضیه چگونه خواهد بود؟

خیلی اوقات به این موضوع فکر می‌کنم چون مرزبانی یک مدت محدود است. بالاخره یک روزی  قرار است من این شال را تحویل بدهم و یک رهجوی معمولی بشوم؛ ولی در آخر به این نتیجه می‌رسم که هر خدمتی، گذرا است و تمام سعی‌ام را خواهم کرد تا کاملاً از فردی که جایگزین من می‌شود، فرمان‌برداری کنم

 

مهم‌ترین درسی که از این جایگاه گرفته‌اید، چیست؟

مهم‌ترین درسی که برای من داشت این بود که من قدرت نه گفتن نداشتم؛ بااینکه می‌دانستم خیلی از اوقات باید نه بگویم، اما نمی‌توانستم. من در این جایگاه یاد گرفتم از همه اهدافی که بر اساس عمل سالم است باید دفاع کنم و این خصیصه‌ای که از کنگره دریافت کردم، در همه زندگی‌ام بازتاب داشته است؛ در اجتماع، در دانشگاه و در سایر محیط‌ها.

حرف آخر:

خداوند را شاکرم که این فرصت بزرگ را در اختیار من گذاشت تا در ابتدای فصل جوانی تجربیات بسیار ارزنده‌ای را کسب کنم که اگر عمر یاری کند، هرکدام از آن‌ها گنج بسیار ارزشمندی خواهد بود که در جای‌جای زندگی‌ام کاربرد دارد. از آقای مهندس و خانم آنی سپاسگزارم و هرگز محبت‌هایشان را فراموش نخواهم کرد. به خانم عصمت عزیز خدا قوت می‌گویم که در این مسیر سخت و دشوار همیشه همراه من بودند. ما باهم مرزبانی را شروع کردیم و باهم فرازوفرودها را پشت سر گذاشتیم. برایشان آرزوی بهترین‌ها رادارم و همین‌طور برای خانم ساره عزیز که جدیداً شال مرزبانی را دریافت کردند، آرزوی توفیق دارم و در پایان صحبت‌هایم این هفته را به ایجنت محترم نمایندگی شهر قدس جناب آقای سعادت جو و اسیستانت محترم نمایندگی سرکار خانم دژجوی و همه مرزبانان گروه مسافران تبریک می‌گویم. رد پای پرمهر این عزیزان برای همیشه در زندگی‌ام باقی خواهد ماند

ما همسفران نمایندگی شهر قدس از ایجنت، اسیستانت و مرزبانان نمایندگی بسیار سپاسگزاریم.

 

تهیه گزارش: همسفر عاطفه
تهیه عکس: همسفر افسانه

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .