لطفاً اعلام سفر بفرمایید
سلام دوستان احترام هستم همسفر جواد، مسافر من با بیش از پانزده سال تخریب وارد کنگره شدند، آخرین آنتی ایکس مصرفی کراک، شیشه، مدت هفده ماه و هفده روز سفر کردند، به روش DST با داروی OT، باراهنمایی راهنمای محترم آقای نوروز پور، راهنمای خوب خودم سرکار خانم آرمیده، رشته ورزشیشان دارت و شنا و اکنون هم حدود شش ماه است که به دستان پرتوان مهندس آزاد و رها هستند.
خانم احترام کمی راجع به زندگی قبل از کنگرهتان برایمان بگویید
فرزند اول من سه سال داشت که مسافرم شروع به مصرف کرده بود و مصرف اولش تریاک بود اما بهمرورزمان این مصرف تغییر کرد و دلیل آنهم روشهای مختلف برای ترک بود، هر مرکزی و هر پزشکی چیزهای مختلفی تجویز میکردند، یادم میآید پیش یک پزشک رفته بودیم که به مسافرم آمپولی تزریق میکرد و مسافر من دو سه روز میخوابید، حقیقتاً من ابتدا فکر کردم که دیگر مسافرم ترک کرده اما بعدها متوجه شدم آمپولی که به مسافرم تزریق میشده تمجیزک بوده، داروهای مختلف باعث شد تخریب مسافرم بالا برود و به حد مواد صنعتی برسد.
وقتی مسافرم به مواد صنعتی رو آورد زندگی ما خیلی آشفته شد، مسافرم بهتنهایی در طبقه پایین خانه مصرف میکرد و برخی از اوقات هم میخوابید، من و مسافر و فرزندانم هیچ جایی را مشترکاَ باهم نمیرفتیم حتی یک مهمانی ساده و این وضع، خیلی من و فرزندانم را آزار میداد و باعث شده بود فرزندانم زندگی ما را با اطرافیانشان موردقیاس قرار دهند، فشارهای آن زمان باعث شد من افسردگی بگیرم و پسرم تصمیم بگیرد ترک تحصیل کند. از طرف دیگر من باید مسئله اعتیاد مسافرم را از همه پنهان میکردم حتی فرزندانم و این مشکلات باعث شد بیشترین تخریب روی من ایجاد شود و بیشترین فشار روی من باشد.
چطور شد که شما با کنگره آشنا شدید؟
حقیقتاً من همیشه به مسافرم میگفتم تو باید درمان بشوی و خودش هم دیگر خسته شده بود و خواست درمان شدن درونش وجود داشت، مکانها و روشهای مختلفی را در کنار هم تجربه کردیم آخرین روشی که تجربه کرد، به تجویز یک پزشک مسافرم دارویی را مصرف کرده بود که دچار ایست قلبی شده بود و به بیمارستان منتقل شد، یک روز مسافرم به من گفت من فیلمی به نام فیلم مسافر را دیدم و برنامههایش را هم در رادیو شنیدم که مکانی به نام کنگره ۶۰ وجود دارد اما هنوز در تهران است و نمایندگیای در مشهد ندارد، هر زمان که نمایندگیای در مشهد داشت من حتماً برای ترک میروم، با توجه به اینکه مسافر من حال خوبی نداشت من پیگیر این مسئله شدم و در سال ۹۰ متوجه شدم که نمایندگیای در مشهد هم وجود دارد که افراد مصرفکننده در آنجا در حال سفر کردن هستند و اینگونه شد که مسافر من به کنگره آمد.
خانم احترام شما الگوی صبر و بردباری برای من و تمام رهجوها در کنگره ۶۰ هستید برایمان بگویید با چه امید و انگیزهای ۵ سال پا بهپای مسافرتان به کنگره آمدید؟
من ابتدای سفر مسافرم احساس کردم که مسافرم در همهی جلسات شرکت نمیکند، به همین دلیل تصمیم گرفتم خودم همراه با مسافرم به کنگره بروم، آن زمان جلسهای برای همسفران در مشهد نبود و مجبور بودم جلوی درب بنشینم، تنها چیزی که به من امید میداد روشنایی نور داخل اتاق بود که روشن بودن چراغ اتاق مسافران انرژی خاصی برای من بود، آن زمان افرادی مانند جناب آقای محمد اختری و جناب آقای حامد پارسا انگیزهی خاصی به من میدادند وقتی این دو کمک راهنما را میدیدم حتی طرز لباس پوشیدنشان، طرز برخوردشان، لحن حرف زندشان به من انگیزه خاصی میداد که حتماً مسافر من هم مانند این افراد میشود؛
دلیل اینکه پنج سال بهتنهایی همراه با مسافرم میآمدم و میرفتم این بود که به روش کنگره ایمان داشتم و میدانستم اگر جایی باشد که قرار باشد حال مسافر من را خوب کند فقط و فقط کنگره ۶۰ است
لطفاً از لحظه رهاییتان برایمان بگویید
لحظه رهایی خیلی لحظه شیرینی بود، در آن جلسه ما اولین افرادی بودیم که برای رهایی بالا میرفتیم، خیلی حس خوبی داشتم، آنقدر خوشحال بودم که از ابتدا تا انتها فقط گریه میکردم، بهدست آوردن چنین حسی بعد از پنج سال صبر برایم کمی غیرقابلباور بود و بهجرئت میتوانم بگویم بهترین لحظهی زندگیام لحظهی رهایی مسافرم بود و بس.
بعد از رهایی چه تغییراتی در خودتان و مسافرتان دیدید؟
من و مسافرم خیلی تغییر کردیم، مسافر من اکنون هرلحظه در کنار خانواده است و رفتارش خیلی تغییر کرده است
من هم دیگر آن افسردگیهایی که خودم و دیگران را آزار میداد ندارم
حتی پسرم قبلاً قصد ترک تحصیلکرده بود اما الآن انگیزهی درس خواندن دارد و وارد دانشگاه شده است
بعد از رهایی مسافرم آرامش و امیدواری به زندگی ما برگشته است.
کنگره چه نقشی در زندگیتان داشت؟
کنگره زندگی من را به من برگرداند، شاید اگر با کنگره آشنا نمیشدیم من هیچوقت آرامش اکنون را نداشتم حتی تمام پزشکان میگفتند مسافر من تا سه ماه دیگر بیشتر زنده نمیماند چون مصرفش مواد صنعتی بود و حالش خیلی خراب بود و اگر با کنگره آشنا نمیشدیم ممکن بود الآن من و فرزندانم سرپرستی نداشته باشیم
یک خاطره خوب برایمان بیان کنید
بعد از مدتی که گروه همسفران در مشهد شروع به فعالیت کرد من هم تصمیم گرفتم لژیونی برای خودم انتخاب نمایم، اولین باری که استاد بزرگوارم خانم مهدیه آرمیده را دیدم حس خیلی خوبی به من دست داد، آرامشی که در چهرهی ایشان میدیدم هیچ کجای دنیا نمیتوانستم پیدا کنم به همین دلیل حاضر نشدم حتی یک جلسه را غیبتکنم مگر اینکه اتفاق خیلی خاصی برایم پیش میآمد و اگرنه بههیچعنوان غیبت نمیکردم و اینکه میگویند راهنما باید حسی انتخاب شود واقعاً من به این اعتقاددارم که انتخاب راهنما باید با عشق و حس رهجو باشد
حال خوش از دیدگاه خانم احترام
حال خوش لحظهای است که بتوانیم با کاربردی کردن آموزشهایی که گرفتیم به هدف خودمان برسیم
حرف آخر.
ابتدا از جناب مهندس دژاکام تشکر میکنم و برای ایشان عمری باعزت از خداوند متعال خواستارم.
سپس صحبتی برای تمامی سفر اولیها دارم: ناامید نباشید و به راهتان ادامه دهید زیرا بیشک با کمک صبر، تحمل، سعی، تلاش و امید به هدفتان خواهید رسید.
خانم احترام ممنون از شما که وقت خود را در اختیار ما قراردادید و در این گفتگو شرکت کردید.
تهیه و تنظیم: همسفر مهشید شفیعی
عکاس: همسفر زهرا نیکبین
- تعداد بازدید از این مطلب :
1769