هنوز هم به خاطر دارم تازه رهایی از بند ننگین اعتیاد را در آغوش کشیده بودم که به مسئولین آن روزهای بخش انگلیسی سایت اعلام آمادگی کردم. صبر کن! تنها جوابی که گرفته بودم. هیچوقت فراموشم نخواهد شد، آن روزها که برای مشاوره تازه واردین به آکادمی میرفتم جسمم در سالن پایین بود، افکارم در سایت کنگره.
ظهرها در حیات میایستادم تا به لذتبخشترین کاری که در زندگی آموخته بودم بپردازم. نگاه کردن به استاد! چقدر این مرد حاضر و گویی پیوند او با لحظات جدانشدنی بود.
خدای من چقدر نگاه کردن به این مرد وجود مرا به لرزه درمیآورد. در آن روزها دو نفر در بخش انگلیسی سایت حاضر بودند و جایی برای نفر سوم نبود! و مهمتر این نکته که هردوی آنها بهتر و بیشتر از من با زبان انگلیسی آشنا بودند. پس من به کاری که خوب فراگرفته بودم ادامه میدادم، همان نگاه کردن به مهندس، البته از راه دور!
و بالاخره آن روز رسید. مثل همیشه بعد از کار مشاوره در حیات بودم ناگهان صدای استاد را شنیدم؛ احسان تویی؟ بیا بالا تو میشی مسئول انگلیسی!
باورم نمیشد، احسان من هستم دیگر؟! بهسرعت بالا رفتم، مرد بزرگ کنار در ایستاده بود، محو تماشای عظمت این مرد شدم که با عصایی در دست ایستاده بود. توان عبور از کنارش را نداشتم که باز صدایش رشته افکارم را پاره کرد. این جمله استاد هنوز در گوشم طنینانداز است که: میری تو یا با عصا بزنمت! چه روز فوقالعادهای بود.
خب، از آن روز سالها میگذرد، حدود 5 سال! چه کسی فکرش را میکرد، عشق به زبان انگلیسی در دوران کودکی من، تبدیل به ابزاری برای خدمتی در دوران بزرگسالیام شود!
این روزها هنوز هم وقتی صدای استاد را میشنوم که صدایم میزند، دواندوان به اتاقش میروم تا نامهای جدید یا مطلبی جدید برای ترجمه تحویل بگیرم، آن روزها در ذهنم تداعی میشود، مسیری که طی شد. بازی زمان!
هفته سایت بهانهای شد برای نوشتن این چند خط.
قصد گزافهگویی ندارم، هفته سایت را بر تمام خدمتگزاران سایت کنگره 60 خصوصاً آقای شهروز آذرپور عزیز که از نزدیک هنر او در کار با کامپیوتر را شاهد هستم تبریک و تهنیت عرض میکند.
با احترام
احسان رنجبر
- تعداد بازدید از این مطلب :
4139