لطفاً اعلام سفر بفرمایید.
الهام هستم همسفر علی، مسافر من با بیش از 12 سال تخریب وارد کنگره شد با انواع آنتی ایکسهای مخدر و محرک، با روزی 600 میلیگرم سفرش را آغاز کرد، به روش DST و داروی درمان شربت OT، به راهنمایی جناب آقای مهدی بافنده و راهنمای خوب خودم سرکار خانم سهیلا آگاه، رشته ورزشی مسافرم بسکتبال و رشته ورزشی خودم والیبال، طول سفر اول 11 ماه و 23 روز و اکنون 1 سال و 1 ماه است که آزاد و رها هستیم.
خانم الهام برایمان بگویید چطور با کنگره آشنا شدید؟
من خودم به شخصه از طریق مسافرم با کنگره آشنا شدم و قبل از اینکه مسافرم به من کنگره را معرفی کند هیچ آشنایی با کنگره نداشتم.
آیا از ابتدای سفر مسافرتان همراه با ایشان به کنگره میآمدید؟
من حدوداً یک ماه بعد از پذیرش مسافرم وارد کنگره شدم اما در اواسط سفرشان حدود دو ماه غیبت داشتم.
با توجه به اینکه شما شاغل هستید و خدمت کمک راهنمایی هم وقت زیادی را میطلبد و در برابر آن هیچ مزدی هم دریافت نمیکنید، چطور شد که تصمیم گرفتید همراه با مسافرتان در آزمون کمک راهنمایی شرکت کنید؟
حقیقتاً دلیل اولم برای شرکت در این آزمون عشق زیادی که به کنگره داشتم بود و دلیل دومم اینکه آموختههای خودم را محک بزنم.
چقدر برای این آزمون وقت گذاشتید؟
حدود چهار ماه بهصورت بسیار فشرده و گاهی حتی با اعمال شاقه درس میخواندم زیرا هدفی که داشتم برایم بسیار مهم بود.
آیا بعد از آزمون از نحوه پاسخ دادن خودتان رضایت داشتید؟ چند درصد احتمال قبولی را به خودتان میدادید؟
خیر! من از امتحانی که داده بودم به هیچوجه راضی نبودم، زمانی که از جلسه بیرون آمدم از شدت استرسِ زیاد میخندیدم زیرا نمیتوانستم روی اعصابم کنترلی داشته باشم، من حتی یک درصد هم احتمال قبولی را به خودم نمیدادم.
بعد از دیدن نتایج و متوجه شدن اینکه شما همراه با مسافرتان قبول شدید چه حس و حالی داشتید؟
من نتایج قبولی را خودم ندیدم و یکی از دوستانم با من تماس گرفت و به من تبریک گفت، من که در حین خواب و بیداری بودم در ابتدا فکر کردم تبریکش به خاطر قبولی مسافرم است اما بعد که متوجه شدم که خودم هم همراه با مسافرم قبول شدم اشک در چشمانم حلقه زد.
کمی از حال و هوای سفرتان به تهران (آکادمی) برای انجام مصاحبهی جناب آقای مهندس دژاکام با شما برایمان بگویید.
سفرمان به تهران فوقالعاده بود، ما وقتی به آکادمی رسیدیم، رسیدنمان مصادف شد با رسیدن جناب آقای مهندس دژاکام حقیقتاً من از ذوق زیادی که داشتم به سمت مهندس دویدم و با ایشان احوالپرسی کردم، وقتی احوالپرسیام تمام شد به سمت بچهها برگشتم و دیدم همه هاج و واج به من نگاه میکنند و کمی خجالت کشیدم اما از کارم پشیمان نبودم چون انرژی که در آن لحظه از جناب آقای مهندس دریافت کرده بودم را هیچ کجای دنیا نمیتوانستم بیابم.
وارد نمایندگی که شدیم تازه فهمیدم تمام مطالبی که مطالعه کردم را فراموش کردم، به ما شماره دادند و طبق شمارهها صدا میزدند حس میکردم قرار است آزمون کنکور بدهم و استرس خیلی شدیدی داشتم. همه اقدام به پوشیدن لباسهای سفیدمان کردیم، وقتی همه لباسهایمان را پوشیدیم شروع بهعکس گرفتن کردیم و از استرسم کمی کم شد. پشت درب اتاق ایستاده بودم و آنقدر استرس داشتم که حتی نمیتوانستم به خودم قوت قلب بدهم، بعد از اتمام مصاحبه زمانی که میخواستم برگه را امضاء کنم خودکارم از دستم افتاد و جناب آقای ترابخانی به من گفتند: سریعتر امضاء کن و برو تا اورژانسی نشدهای.
ظهر هم برای نهار مهمان جناب آقای مهندس بودیم بهصرف آبگوشت، که آن نهار هم در کنار مهندس لذت خودش را داشت.
خانم الهام آیا شما به این جمله "کمک راهنما شدن هنوز اول راه است" اعتقاد دارید؟
بله من واقعاً به این جمله ایمان دارم و از زمانی که خودم لژیون زدم تازه فکر میکنم یک مسافر سفر اولی هستم که باید تلاش کنم تا بیشتر آموزش بگیرم، تازه حس میکنم کودکی نوپا هستم که باید آموزش بگیرم و این به من نشان میدهد که هنوز اول راهم!
حال خوش از دیدگاه خانم الهام؟
حال خوش از دیدگاه من کنگره 60 است و بس!
من خودم بهشخصه حاضر نیستم زمانی که باید در کنگره باشم و در جلسات حضورداشته باشم را جای دیگری سپری کنم، آرامشی که در کنگرهدارم را هیچ کجای دنیا ندارم و حال خوشی که از کنگره دریافت میکنم وصف ناپذیر ترین لحظات زندگی من است.
حرف آخر.
امیدوارم در جایگاهی که اکنون به من دادند بتوانم به نحو احسنت خدمت کنم. من زندگیام را مدیون کنگره 60 و جناب آقای مهندس دژاکام هستم و اگر این دو نبودند شاید الآن بنیان زندگی من هم نبود. شاید دیگر منی هم نبودم. شاید سایه پدری هم روی سر بچههایم نبود. و شاید اصلاً خانوادهای برای زندگی کردن هم نبود.
خانم الهام ممنون از اینکه وقتتان را در اختیار ما قراردادید و در این گفتگو شرکت کردید.
تهیه و تنظیم: همسفر مهشید شفیعی
عکاس: همسفر سمانه
وبلاگ همسفران نمایندگی الهیه مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
1860