زمان زیادی تا رونمایی از جدیدترین اثر مهندس؛ «ادموند و هلیا» باقی نمانده است. از همین رو گفتگوی کوتاهی در مورد انتشار عمومی این نمایشنامه، از نشر دژاکام با استاد جهانبینی کنگره 60، آقای امین دژاکام ترتیب دادیم تا با زوایای دیگر این کتاب آشنا شویم.
سلام آقای امین. کتاب ادموند و هلیا، کتاب جدید آقای مهندس مجوز گرفت و به چاپ رسید، لطف بفرمایید حس خود را در این مورد به ما بگویید.
وقتی آقای مهندس شروع به نگارش این کتاب کردند، برای ما میخواندند، ولی وقتی کتاب به چاپ رسید، دوباره آن را خواندم و حس خیلی متفاوتی را تجربه کردم، شاید بهتر این موضوع را درک کردم. وقتی این بار کتاب را خواندم، خوشحال شدم که این مطلب با ویژگیهایی که در آن نهفته است چاپشده است و در اختیار مردم قرار میگیرد و اجازه چاپش را دادهاند، پیام خوبی بود.
آیا اطلاع دارید که از این کتاب به تعداد 10000 نسخه چاپشده و تابهحال این تیراژ برای چاپ اول یک نمایشنامه با نویسنده ایرانی در کشور بیسابقه بوده است؟ از این بابت چه حسی دارید؟
بله تابهحال هیچ نمایشنامهای با این تیراژ سابقه چاپ نداشته و این باعث افتخار و خوشحالی است، همچنین فکر میکنم باید هم همینطور باشد، چون این نوشتار آنقدر غنی است که من فکر میکنم باید بارها و بارها چاپ شود.
ماجرای این کتاب چیست که آقای مهندس آن را بهصورت نمایشنامه چاپ کردند؟
مهندس سالهاست که نویسندگی میکنند، درواقع از سال 75 که کتاب 60 درجه زیر صفر را نوشتهاند. این کارها معمولاً ذوقی است و نویسنده حس میکند میخواهد چیزی را در یک قالبی بیان کند. گاهی این قالب یک کتاب است و گاهی این قالب باید چیز دیگری باشد؛ که اینجا این قالب نمایشنامه است و من فکر میکنم آقای مهندس میخواستند مطالبی را که خودشان درک کردهاند و حاصل سالها تجربه بوده است را در یک قالبی بیان کنند که هم ساده باشد، هم خوشآیند باشد، هم جذاب باشد و هم خیلی حجیم نباشد؛ بنابراین این نمایشنامه را طراحی کردند و در قالب یکسری شخصیتها بیان کردند که من فکر میکنم برای خیلی از انسانها یا تمام انسانها قابلاستفاده باشد، به دلیل اینکه هر انسانی ویژگی سادگی را درون خودش دارد. من فکر میکنم میخواستند مطلبی را که خودشان عمیقاٌ درک کردهاند، در یک قالب خیلی ساده در اختیار دیگران بُگذارند.
من کمی هم از درون کتاب سؤال میپرسم. شاید افرادی باشند که پیش از انتشار عمومی این کتاب را خواندهاند و یا برخی دیگر که هنوز مطالعه نکردند، بادید جذابتری به استقبال این نمایشنامه بروند. در قضیه پذیرش پیشنهاد لوسیفر توسط ادموند و هلیا، به نظر شما ادموند بیشتر مقصر بود یا هلیا؟
اول داستان اینجور به نظر میرسد که هلیا بیشتر این قضیه را ترغیب میکند، به سمتی میرود که به گردن هلیا میافتد، ولی در ادامه داستان میبینیم که نه اینطور نیست، قسمتی هست که خود نویسنده میگوید اتفاقاتی که افتاد را دیگر نمیتوانم بیان کنم. اگر این قسمت را هم به مطلب اضافه کنیم متوجه میشویم که نقش ادموند در قسمت دوم بیشتر میشود و در انتهای داستان بیان میکند که نتوانستم از تو مراقبت کنم، یعنی اینجا وظیفه مراقبت کردن بیشتر به عهده مرد هست و امنیت را باید فراهم کند؛ که میگوید من کوتاهی کردم، اینجا سنگینی کفه برمیگردد و متعادل میشود.
لوسیفر در زندگی حال، چقدر با ما فاصله دارد؟
لوسیفر با ما فاصلهای ندارد، به علت اینکه در داستان هم گفته میشود که القائاتی به وجود میآید و جن از داخل القاء میکند، بعد القا بیرونی را لوسیفر انجام میدهد و تمام اینها بهصورت جاری وجود دارد. به اینگونه نیست که یک القاء امروز به وجود بیاید و تا شش ماه دیگر القا نشود و در این حالت ما از مفهوم و عبارت "فاصله" استفاده کنیم، چون القاءها مرتب اتفاق میافتد و خیلی به ما نزدیک است. در این ماجرا ما القاء مثبت و منفی را کاملاً درک میکنیم.
وقتی این کتاب را بخوانیم چطور میتوان القاء مثبت را از القاء منفی تشخیص داد؟
چیزی که اینجا خیلی مشخص است، این است که القاء منفی خیلی روی حرفهایش پافشاری میکند، اما چگونه میتوان به دیدی رسید که بتوان این دو را از هم تشخیص داد، اینکه کدام کلام روح است و کدام کلام جن؟ یکی از مسائل همین سماجت است. کلاً سماجت القاء منفی خیلی بیشتر از القا مثبت است و این را بیرون هم میتوان دید. آدمهایی که بیشتر به جهت منفی گرایی گرایش دارند، خیلی پافشاری و اسرار زیادی میکنند که بقول معروف از اصطلاح «کنه» استفاده میکنند و آدمها را کلافه میکنند. چون برای آنها آن خواسته خیلی مهم است که به هر قیمتی اجرا شود، ولی القاء مثبت اینطور نیست، یکبار، دو بار درجاهای مختلف میگوید، ولی آنقدر اسرار نمیکند و یکی از نشانهها همین است. دیگری اینکه خیلی از روش گامبهگام استفاده میکند، یعنی خیلی تدریجی؛ در داستان هم هست که میگوید کنار رودخانه رفتن ممنوع نیست، داخل رودخانه رفتن ممنوع است، از روش تدریجی استفاده میکند که شخص را به سمتی که میخواهد ببرد، بعد میگوید شنا کردن در رودخانه ممنوع نیست، رد شدن از آن ممنوع است.
برگ برنده لوسیفر در داستان میشود مواد مخدر و کاری هم که کنگره انجام میدهد درمان اعتیاد است، این یعنی اینکه ما رو درروی لوسیفر قرار داریم؟ یعنی بزرگترین سلاح لوسیفر مواد مخدر است؟
لوسیفر یا نیروهای منفی سلاحهایشان ارتقا پیدا میکند، ولی قویترین سلاحی که تاکنون داشتند که درواقع کاملاً انسان را تخریب میکند همین مواد مخدر است. بله اینجا همان انواع مواد مخدر و جادوی هفترنگ که گفته میشود قویترین سلاح است.
کدام شخصیت را در داستان بیشتر دوست دارید؟
پادشاه آسمان ها
کدام قسمت بیشتر برایتان جذابتر است؟
قسمتی که جن میخواهد به ادموند معرفی شود و ادموند قبول میکند که جن و روح با او همراه شوند، ابتدای آموزش که جن شروع به گفتن میکند و ادموند بدون فکر کردن آن حرفها را به پادشاه آسمان ها میزند و بعد پادشاه آسمان ها با همان ادبیات جواب میدهد. این قسمت، بخش خیلی خندهدار داستان بود. این نشاندهنده این است که پادشاه آسمان ها خودش تمام این رندیها را بلد است خیلی جالب است.
چه کسانی میتوانند این کتاب را بخوانند و چه پیشزمینهای لازم دارند؟ مثلاً کتاب جهانبینی یا نوشتارهای کنگره، پیشزمینهای برای خواندن این کتاب هستند؟ یا برای هر فردی میتواند مناسب باشد؟
من فکر میکنم خیلی پیشزمینهای لازم ندارد، چون آنقدر ساده و روان است که خیلی پیشزمینه خاصی لازم نیست.
برای افراد مصرفکننده چه اتفاقی میافتد که در کنگره به این شکل به خواندن کتاب روی میآورند، اینقدر به مطالب علاقه پیدا میکنند و از آن حالت خمودگی برمیگردند، طوری شوق خواندن دارند که کتابهای موردمطالعهشان به این تعداد چاپ میشود، چون الآن هر دو ماه حدود سی هزار جلد کتاب در کنگره مورد تقاضای خوانندگان قرار میگیرد.
دو موضوع است؛ یکی اینکه انسان وقتی وارد تاریکی میشود و حسهایش خراب و بسته میشود، یکی از اتفاقاتی که میافتد مطالعاتش کم میشود. انسانهایی که به تاریکی میروند یا حسهایشان بسته میشود، بهمرورزمان دیگر حوصله خواندن کتاب ندارند. شاید در طول سال یک کتاب هم نخوانند. برعکس همین موضوع هم هست، یکی از فاکتورهایی که میگویند جامعهای وضعیتش خوب است، میزان علاقه مردم به کتاب است. اینیک نشانه است که آدمها واقعاً حسهایشان خوب است یا خوب نیست. کسی که درمان میشود حسهایش باز میشود، حالش خوب میشود، سر ذوق میآید، پس این قسمت درست میشود. موضوع دوم این است که آن کتاب یا نوشته، ارزش خواندن دارد یا ندارد. گاهی شما حوصله فیلم دیدن دارید، باذوق و شوق میروی بلیط هم میخری، ولی آنقدر فیلم بد است که یک ربع مینشینی و سالن نمایش فیلم را ترک میکنی. کُتب هم همین است؛ اول باید خواننده آمادگی داشته باشد، بعد کتاب هم ویژگی جذابیت را داشته باشد، یعنی مطالبش ارزشمند باشد و نیاز مخاطب را برآورده کند، بعدازآن این اتفاق میافتد و ما هردوی این موارد را در اینجا داریم.
از شما بابت این گفتگو سپاسگزارم، انشا الله که این نمایشنامه شاهکار، بهزودی در اختیار خوانندگان و مشتاقان آن قرار بگیرد.
گفتگو: حامد خزائیپور
نگارنده: مسافر امیرحسین
با تشکر از مسافر امین
کنگره 60
- تعداد بازدید از این مطلب :
10387