به ریز برنامههایی که دانشگاه برای کلاسهای تابستانی گذاشته بود، نگاهی انداختم. یکی از کلاسها نظرم را جلب کرد؛ آشنایی با مواد مخدر بهصورت مستقیم! با دیدن این عنوان، سیل سؤالات در ذهنم ردیف شد:
یعنی چه که بهطور مستقیم؟! یعنی قرار است ما را با نحوه استعمال مواد آشنا کنند؟! یا قرار است مواد مخدر را بیاورند و در کلاس به ما نشان بدهند؟! یا شاید هم قرار است از تعدادی مصرفکننده دعوت کنند تا آنها تجربیات خودشان را بهصورت سمعی و بصری در اختیار ما بگذارند؟!
خلاصه همین سؤالات گنگ و مبهم باعث شد تا مشتاق شوم و برای شرکت در آن کلاس ثبتنام کنم. با چند تا از بچهها قرار گذاشتم و همگی عزممان را جزم کردیم تا سروقت در این کلاس شرکت کنیم.
روز تشکیل کلاس رسید. نگاهی به تعداد شرکتکنندگان انداختم و فهمیدم که تیتر پرطمطراق کلاس نتوانسته بود افراد زیادی را جذب کند.
چنددقیقهای گذشت و استاد مربوطه وارد کلاس شد. کیف بزرگی در دستانش خودنمایی میکرد. در دلم فکر کردم که حتماً همه آلات و ادوات لازم برای مصرف مواد مخدر و مهمات لازم برای مبارزه با این معضل جهانی در آن کیف ذخیرهشده است.
استاد زیرچشمی نگاهی به حضار انداخت. انگار منتظر بود که تعداد بیشتری در کلاس شرکت داشته باشند به خاطر همین با بی میلی شانههایش را بالا انداخت و صحبتهایش را شروع کرد.
مختصری از تاریخچه مواد مخدر و چگونگی ورود آن به ایران توضیح داد. از لابهلای صحبتهایش اینطور برداشت کردم که همه دنیا در معتاد شدن مردم کشورم مقصر هستند الاّ خود مصرفکنندههای مواد مخدر! همهاش منتظر بودم که از میزان و مقدار مسئولیتهای فرد مصرفکننده هم چیزی بگوید؛ تا اینکه بالاخره در بخشی از سخنانش به این قضیه اشاره کوچکی کرد!
استاد از انواع مواد مخدر هم برای ما توضیح داد. از تریاک و حشیش و هروئین گرفته تا شیشه و کراک و سایر مواد مخدر صنعتی و در بین صحبتهایش، گاهی از داخل کیف بزرگش، یکی از ادوات مصرف مواد مخدر مثل وافور یا پایپ را درمیآورد و نشان میداد؛ و یا وقتی صحبت از مصرف ترامادول یا متادون میشد، قرص مربوطه را در مقابل چشمهای مشتاق ما قرار میداد.
اما نکته عجیب این کلاس این بود که استاد در بخشی از صحبتهایش گفت: شیشه بههیچعنوان درمان ندارد!
آنچه من از دهان استاد میشنیدم با آنچه در کنگره 60 یاد گرفته بودم و شاهد درمان افراد شیشهای بودم، زمین تا آسمان فرق میکرد.
در مدتی که او از غیرقابل درمان بودن شیشه داد سخن سر میداد، من به یاد همه مسافرانی افتادم که روزی مصرفکننده شیشه بودند و در کنگره 60 به درمان قطعی رسیدهاند.
به یاد روزی افتادم که در آکادمی شاهد رهایی یک فرد شیشهای بودم. زمانی که مسافر درمان شده باصداقت میگفت که من در اثر مصرف شیشه میخواستم سر همسرم را از بدنش جدا کنم اما با دادوفریادهای او همسایهها به دادش رسیدند و مانع از انجام این کار شدند و حالا در کنگره 60 به درمان رسیدهام و بابت همه مشکلاتی که برای خانواده و جامعهام به وجود آوردهام، طلب بخشش میکنم.
صدای آن فرد درمان شده در گوشم زنگ میزد. دلم میخواست در لحظاتی که استاد در مورد غیرقابل درمان بودن شیشه میگفت، بگویم که در کنگره 60 با استفاده از شربت تریاک، همه مصرفکنندگان مواد مخدر ازجمله مصرفکنندگان مواد مخدر صنعتی مثل شیشه درمان میشوند. بگویم که با استفاده از شربت OT همه اختلالات جسمانی افراد مصرفکننده، حتی مصرفکنندگان شیشه، بهخوبی درمان میشود و با استفاده از آموزشهای جهانبینی، نوع تفکرات آنها همتغییر میکند و روانشان هم به تعادل میرسد و دیگر نیازی به مصرف مجدد پیدا نمیکنند.
ازآنجاییکه استاد گوش شنوایی برای این صحبتها نداشت و فضا، فضای پذیرش نبود، ترجیح دادم تا سکوت کنم. اما این اطمینان را دارم که:
علم کنگره 60 روزی جهانی میشود، زیرا حق و حقیقت همیشه بر راستی و درستی دلالت میکند و هیچگاه بهواسطه کتمان و یا عدم پذیرش گروهی از انس آنها، مردود نمیشود.
با احترام، همسفر پرستو
- تعداد بازدید از این مطلب :
3885