English Version
English

کارگاه آموزشی جهان بینی چهارشنبه؛ ظرفیت، مسئولیت و قبله گم کردن

کارگاه آموزشی جهان بینی چهارشنبه؛ ظرفیت، مسئولیت و قبله گم کردن
بسم الله الرحمن الرحیم
 
این جلسه اولین جلسه از دوره پنجاه و ششم سری کارگاه‌های آموزش جهان‌بینی کنگره 60 ویژه مسافران و همسفران سفر دوم با دستورجلسه ظرفیت، مسئولیت و قبله گم کردن به نگهبانی و استادی آقای امین دژاکام دبیری مسافر پیمان در تاریخ چهارشنبه 95/04/02 رأس ساعت 16 آغاز به کار نمود.
 
 
سخنان استاد؛
انشاء الله حال همگی خوب باشد و لحظات و برداشت های خوبی داشته باشید. 
موضوع دستورجلسه هفتگی راجع به ظرفیت و مسئولیت است، این موضوع بسیار مهم است بجهت اینکه در کائنات مهم ترین موضوعی که در نظر گرفته شده است تعادل ها و یا حفظ تعادل است. چون بنیان هر چیزی بر حسب تعادل می تواند مفهوم پیدا کند. هر ساختاری را که بخواهیم بوجود بیاوریم، اولین شرط آن این است که آن ساختار بتواند تعادل خودش را حفظ کند. 
اگر این شرط را داشت بعداً می توان در مورد مطالب دیگر روی آن فکر و کار کرد. پس بنابراین اولین شرط حفظ و بقای هر چیزی تعادل آن است. 
تفاوتی که بین موجودات زنده و غیر زنده وجود دارد، در همین نقطه شکل پیدا می کند که، در موجودات زنده اگر عامل یا مسئله ای بوجود بیاید که آنها را از تعادل خودش خارج کند (مثلاً بدن یک موجود زنده اگر زخمی شود، شروع به ساختن خودش می کند) یعنی این مکانیزم درونش وجود دارد، که تغییرات بیرونی را از بین می برد. ولی در مورد یک موجود غیر زنده این خاصیت وجود ندارد، یعنی اگر شما یک آسیب یا خراشی به یک تخته سنگ وارد کنید، این تا سالهای سال به همان وضعیت خودش باقی می ماند. 
پس تعادل بنیان حیات را در خودش بوجود می آورد و موضوع بسیار مهمی است که ما از این قضیه در درمان DST در کنگره 60 استفاده کردیم.
نگاه کنگره 60 اینگونه است که درمان در درون خود شخص وجود دارد. بنابراین راهنما، راه را نشان می دهد، شخص راه را طی می کند، اما درمان در وجود آن شخص شکل می گیرد و این تخریب را شخص می تواند برطرف کند، به شرط اینکه ما شرایط تعادل را برایش فراهم کنیم.
موضوع بعدی؛ ظرفیت چیزی نیست جز همان دانائی. در واقع همان مثال استخر. هرچقدر استخر بزرگ تر باشد، می تواند محتویات بیشتری را درون خودش قرار بدهد. این ظرف در انسانهای مختلف متفاوت است. 
حالا اگر خارج از ظرفیت یک چیزی ما درونش آب بریزیم، همان مقداری که ظرفیت دارد، می پذیرد و بقیه را نمی تواند بپذیرد. مثلاً اگر در استخری که 50هزار لیتر گنجایش دارد، 40هزار لیتر آب بریزید، می توانید درون آن شنا کنید، ولی اگر درون آن 5 هزار لیتر آب بریزید فقط می توانید در آن آب بازی کنید و شنا نمی توانید کنید.
انسان هم همینطور است، اگر کمتر از مقداری که توانائی دارد به او داده شود، آن انسان نمی تواند خصلت ها و قابلیت های خودش را بروز دهد، می تواند خیلی کارها را انجام بدهد و در وجودش هست، اما چون به مقدار کافی درونش آب یا انرژی ذخیره نشده است، در عمل کاربردی ندارد.
پس یکی از روش هایی که می شود یک انسان را از کار انداخت، این است که به انسانی که قابلیتهای زیادی دارد، یک کار کوچک به او محول کنیم. مثلاً این انسان می تواند 1000نفر را فرماندهی کند، ما یک گروه 8 نفری را به او محول کنیم. خوب در اینجا مشکلات زیادی بوجود می آید، شخص کلافه می شود و به او فشار می آید. 
یکی از ساختارهای معیوب اینگونه هستند  که انسانها را در جاهای غیر از لیاقتشان قرار می دهند. مثلاً یک استاد دانشگاه که باید در دانشگاه معروفی باشد، می گذارند در یک دانشگاه سطح پائین. در اینجا شخص خیلی عذاب می کشد و دچار مشکل می شود.
حالا یک انسانی هم هست که در حد یک میکروفن گردان است و هنوز ظرفیت لازم را پیدا نکرده است، اگر یک مسئولیت بالا مثل مرزبان، راهنما به او بدهیم، ممکن است ابتدا خوشحال شود، ولی در ادامه مابه التفاوت این انرژی و ظرف، سرریز می شود و اطراف آن پر از آب می شود و کم کم اطرافش تبدیل به مرداب و گِل و پشه می شود. یعنی اطرافش را آدمهایی فرا می گیرند که مرتبط با آن کاری که این شخص انجام می دهد، نیستند. این بخاطر این مرداب و لجنزاری است که بواسط نبودن ظرفیت در اطرافش شکل میگیرد.
در کنگره ما به این دانش رسیده ایم که جایگاه به تنهائی مهم نیست، مثلاً بگوئیم خوش بحال فلانی دیده بان است یا مرزبان است! یا مثلاً شخص می گوید ای کاش من همسر این شخصی بشوم که هنرپیشه هالیود است! بخاطر این است که این تصور ما است که احساس می کنیم آن جایگاه خوشبختی و آرامش را به ما می دهد، ولی در عمل این ذهنیت کاملاً غلط است. 
 
 
یعنی اینکه اگر یک تاجی از طلا به وزن 200 کیلوگرم باشد، حالا بخواهند این تاج را روی سر آدم بگذارند، چه اتفاقی می افتد؟ این تاج شخص را می کشد و گردنش را می شکند.
من در بچگی تصور می کردم، انتهای خوشبختی یک کامیون شکلات یا شیرکاکائو هست، ولی الآن می دانیم که خوردن بیشتر از یک عدد شیرکاکائو منتهی به بیمارستان و بستری شدن می شود. این موضوع مربوط به دوران بچگی بود، الآن می بینم که فلان پست در وزارت خانه دقیقاً مثل همان یک کامیون شیرکاکائو است.
همانطور که در سی دی زیرآب مطرح می شود، آب را چه مقدار می توانیم مصرف کنیم؟ اندازه ها چطور هستند؟ خیلی وقت ها به اندازه ها توجه نمی شود. خیلی وقت ها می گوئیم هرچه بیشتر، بهتر. 
به قول افلاطون که می گفت: من چه می دانستم که نیم بهتر از کامل است.
خیلی وقت ها نصفه خیلی بهتر است. خیلی وقت ها، یک نصفه پرس چلوکباب ، بهتر از یک پرس کامل چلوکباب است.
اگر انسان در جایگاهی قرار بگیرد که برای آن جایگاه کم یا زیاد باشد، در هر دو صورت دچار مشکل و رنج می شود. 
پس ما باید به این قضیه توجه کنیم که در مسیر تکاملی خودمان، خیلی فکر نکنیم که مسئولیت و خدمت بیشتری بگیریم. خدمت زیاد گرفتن در کنگره، ممکن است به شخص و خانواده و سیستم آسیب بزند. چون یکسری هستند که تشنه آن کار و خدمت هستند، اگر این خدمت به آنها برسد، ممکن است فواید زیادی برای دیگران داشته باشند. در واقع مثل این است که شخص همه جا باشد، ولی هیچ فایده ای نداشته باشد، بعد از مدتی هم کم کم کمرنگ می شوند. مثل اینکه یک جوهر را روی آب بریزید، ابتدا پر رنگ است، ولی بعد از مدتی کم کم پخش می شود و دیگر اثری از آن دیده نمی شود.
ممکن است اگر انسان خدمت های زیادی را بدون تفکر بپذیرد، این همان آدمی است که 50 هزار لیتر آب داشته و می توانسته با آن 50هزار لیتر دو استخر را پر کند، ولی با این 50هزار لیتر آب ، 10 تا استخر را پر کرده است و هیچکدام از این استخرها به درد شنا کردن نمی خورد، فقط صرفاً جهت آب بازی به درد می خورد.
در خدمت طمع نباید داشته باشیم، آن چیزی را باید انتخاب کنیم که از پس آن بر می آئیم و برای آن کار آموزش دیده ایم. اگر یک نفر در کنگره راهنما میشود، این شخص آموزش دیده، امتحان داده و زحمت کشیده. بنابراین خواسته و نیاز در درونش وجود دارد، 
 
هــــرخواهـش بهـــنگــام       چــون که رسـد به انجـام 
قـوت و غذای نفس است       چــون رود و بـرف و بــاران

اگر خواسته ای در وجود من واقعی باشد و من به آن قضیه نیاز داشته باشم، وقتی در جهت آن نیاز حرکت کنم، در خودم و در دیگران تعادل به وجود می آید. یعنی من به آن قضیه نیازمندم. خواسته در نفس وجود دارد، هم خواسته نامعقول هست و هم معقول. جالب اینجاست که انجام شدن هر دو خواسته، در انسان هم قدرت بوجود می آورد و هم اعتماد به نفس . انسانهائی که خواسته نامعقولی دارند، یعنی خواسته شان این است که سریع به مال دنیا برسند، مثلاً تقلب یا کلاهبرداری می کنند، فکر می کنید این اشخاص اعتماد به نفس ندارند؟ چرا، خیلی اعتماد به نفس دارند. 
انسانهائی که خواسته های نامعقول را به اجراء در می آورند، در آنها هم اعتماد به نفس بوجود می آید، اما این اعتماد به نفس از جنس دیگری است. 
 
 
انسانهای خوبی که خواسته های نفس را به اجراء نمی آورند، قدرتشان را از دست می دهند. بنابراین قدرت و اعتماد به نفس انسان ها از اجراء نکردن خواسته ها بوجود می آید. موضوع این است که ما بیائیم و این را تشخیص بدهیم. آیا اگر من وارد کنگره می شوم و یک کاری را انجام می دهم، آیا آرزوی داشتن را دارم و یا عشق به انجام دادن دارم.
آیا من دوست دارم واقعاً به انسانها کمک کنم و از رهائی آنها خوشحال می شوم؟ یا اینکه دوست دارم 50 تا رهجو داشته باشم و همه به من احترام بگذارند؟
آن انتخاب ما تعیین می کند که ما در چه مسیری قرار بگیریم. نیاز یک چیزی است که انسان وقتی انجام می دهد، تعادلش برقرار می شود. اگر در این جهت حرکت کردیم، آرامش، اعتماد بنفس ، برکت و سازندگی بوجود می آید. اگر بر اساس خواسته نامعقول حرکت کنیم، اعتماد به نفس بوجود می آید، ولی شما به تعادل ناپایدار می رسید. مثلاً اگر یک نفر از شما ایراد گرفت، سریعاً عکس العمل نشان می دهید. سریعاً می خواهید به او ثابت کنید که اشتباه می کند، یعنی حالت تهاجمی به شخص دست می دهد. هرکسی می تواند در درون خودش این موضوعات را پیدا کند.
اسم کنگره 60، جمعیت احیای انسانی کنگره 60 است، آن کاری که وظیفه ما است، این است که نیاز انسان ها را برآورده کنیم، انسانی که دردمند است و در رنج است و مریضی و مشکل دارد و از چرخه تعادل زندگی خارج شده است، وظیفه ما این است که با آموزش های کنگره محبت کنیم و دانش را انتقال دهیم، تا آن شخص بر اساس آن چیزی که یاد گرفته، فرمول را استفاده کند و مسئله را حل کند.
در واقع ما در کنگره قوانین را یاد می دهیم، نحوه بکاربستن قوانین به عهده خود شخص است. اگر بر اساس برطرف کردن نیاز انسان ها باشد، این انرژی مثل انرژی و سوخت پاک است، دود و آلودگی ندارد و انرژی خوبی است. چون در کنگره اگر انرژی تولید نشود، امکان درمان وجود ندارد. هرچه انرژی پاک تر و خوب تر باشد، ما را به حرکت هایی که انجام می دهیم بیشتر کمک می کند. شخصی که مشکل خواب دارد، این مشکل و نیاز معقول است و نیاز است و اگر برآورده شد، جواب می دهد و انرژی دارد. اما اگر شخص می خواهد مبلمان خانه اش را تغییر دهد، این خواسته نامعقول است و برآورده شدن آن انرژی منفی و دود بوجود می آورد. 
 
 
پس همیشه می توانیم بعنوان یک اصل در نظر بگیریم، نیاز دیگران در دل ماست و نیاز ما در دل دیگران. ولی هوس دیگران نزد من نیست و هوس من نزد دیگران نیست. اگر هوس شخص برآورده شود، هیچ خاصیتی برای دیگران ندارد.
کسی که گمراه می شود، چه خاصیتی برای دیگران دارد؟ هیچی ، جز اینکه دیگران باید به دنبال او بروند تا پیدایش کنند. ولی یک نفر که به درمان می رسد، چه خاصیت دارد؟ این شخص به دیگران می تواند آدرس بدهد و دیگران را به درمان برساند. بنابراین اگر من انرژی و وقتم را برای کسی بگذارم که به دنبال خواسته های خودش است، 
ورزش کنگره بر اثر احیاء و سلامتی است و پیام دومش این است که ای کسانی که باور ندارد و ناامید هستید، من مصرف کننده بودم و الآن دارم ورزش می کنم و این پیام برای شماست.
حالا ما آمدیم، یکسری مسابقات برگزار کردیم و دیدیم که اصلاً هیچکس نمی داند که این افراد یک زمانی مصرف کننده بوده اند، چون یکسری افراد بعد از رسیدن به این جایگاه از مطرح کردن اینکه قبلاً مصرف کننده بوده اند، اکراه داشتند و این باعث سقوط تیم و آنها شد. 
ما ورزش را برای پیام رهائی می خواستیم، ولی به جائی رسیدیم که باید می گفتیم که ما قبلاً مصرف کننده بوده ایم، و این کار را نکردیم و آنجا بود که از مسیر خودمان خارج شدیم و خداوند دیگر به انسان کمک نمی کند، محکوم به سقوط می شویم. چون آنجا به دنبال خواسته نامعقول رفته ایم، دیگر نیاز مطرح نیست.
اگر آقای مافی یا کسان دیگر در تلویزیون نمی رفتند وپیام رهائی نمی دادند، خیلی از کسانی که به کنگره آمدند، از کجا می خواستند بفهمند که کنگره چه جائی است؟
برای کسانی که این امکان وجود دارد، بایستی این حرکت را انجام بدهند. پس ما همیشه باید حواسمان باشد. 
اگر می خواهید قهرمان تیم ملی بشوید، هیچ کس ایرادی نمی گیرد، ولی اگر بخواهید از امکانات کنگره استفاده کنید و از این طریق کشت زار خودتان را آبیاری کنید، هم خودتان به خطا رفته ایم و هم ما. کسی که نیازش برطرف می شود، درونش حال خوش بوجود می آید.
 
 
زمانی که شما درد دارید و نیاز دارید و حرکت کرده اید و این نیاز برطرف شده است، آنجاست که پیوند محبت ایجاد می گردد.
می گویند: دو نفر بوده اند یکی از آنها آمد که دلو را به داخل چاه بیندازد، ناگهان دلوش به درون چاه افتاد، بعد رفت داخل چاه، دید که یک سرزمین داخل چاه است و آنجا یک پادشاه وجود دارد، گفت که من دنبال دلو آبم می گردم، گفتند که دلو تو پیش ماست، دلو را پر از طلا کردند و به شخص دادند. دومی دید که این اتفاق افتاده، دلوش را داخل چاه انداخت، داخل چاه رفت و گفت که دلو من افتاده، اینها هم گفتند که بیا این دلو تو و دلو او را پر از لجن کردند. این می شود همان نیاز ما.
پس حرکت کردن و خدمت کردن، اگر مبنای نیاز باشد، پیامدش حال خوش است. ولی اگر بر اثر خواسته نامعقول باشد، آن اتفاق درونش اتفاق نمی افتد.
ما همیشه باید در خدمت نیازمندان باشیم.
 
نام فایل تاریخ مدت زمان حجم (MB) لینک
فایل صوتی رهایی ها 95/04/02 01:52:33 38.6 دانلود
نگارنده: مسافر احمد
عکاس: مسافر سیروس
فایل صوتی: مسافر وحید

کنگره 60

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .