ما انسانها مدام در حال تغییر هستیم و هیچ انسان و موجودی در کره زمین در یکجا ثابت نیست. ما همیشه در حال حرکت هستیم، عدهای از ما در صراط مستقیم قدم میگذاریم و عدهای در مسیر ضد ارزشها، در اینجا میخواهم از خودم سؤال کنم که من در کدام مسیر در حال حرکت هستم؟ من باید بدانم که جایگاهم کجاست و حرکتم چگونه حرکتی است؟ آیا در صراط مستقیم حرکت میکنم؟ آیا عمل درست و صحیح انجام میدهم؟ آیا در زندگی روزمره و در برخورد با دیگران باعث خشنودی آنها میشوم یا برعکس باعث رنجش آنها میشوم؟ جواب این سؤالات را جایی نمیتوانم پیدا کنم، مگر در وجود خودم و من باید آنها را پیدا کنم. من اگر خواستار یک حرکت درست و قابلاطمینان باشم، باید در مرحله اول تفکر خود را سالم کنم و اگر بخواهم ایمان را سالم و قوی کنم باید دارای عمل و کردار سالمی باشم. حالا وقتیکه در صراط مستقیم قرار گرفتم باید دارای حس سالم و بدون نقص باشم و اگر بخواهم با دیگران برخورد سالم و خوبی داشته باشم، باید عقل سالم داشته باشم. وقتی همه این ویژگیها را در کنار هم قرار بدهم آن موقع است که میتوانم از عشق سالم برخوردار بشوم و بالاترین جایگاه انسانی را تجربه کنم.
من در این وادی متوجه شدم که اولین قدم برای تزکیه، تفکر سالم است و تفکر سالم ایمان سالم را به دنبال خود دارد. ناگفته نماند که کلمه ایمان بهتنهایی معنا ندارد و نباید شعار باشد و باید به دنبال آن عمل باشد و آن را به اجرا درآوریم.
عمل سالم حس سالم را به وجود میآورد، و بعد از حس سالم عقل سالم خود را نشان میدهد و به همراه عقل سالم عشق سالم پدید میآید، برای اینکه صفت گذشته که در من وجود داشت بخواهد تغییر کند، باید حس خودم را به مرحله تصفیه و پالایش برسانم، که اولین قدم برای تصفیه تفکر سالم است.
تفکر سالم به چه معناست؟
یعنی اینکه تفکر ما در جهت مثبت و کارهای خوب حرکت کند و بعدازآن دارای ایمان سالمی باشیم و در اینجا سؤال میشود که ایمان سالم به چه معناست؟ ایمان در کل به معنای بازتاب نور خداوند در ماست و میتوان گفت اعتقاد راسخ به کسی یا چیزی داشتن.
عشق سالم:
زمانی به عشق سالم میرسیم که انسان به تمام هستی و موجودات آن محبت بکند و آنها را دوست بدارد، چون به این باور میرسد که هستی برای اوست و او برای همه هستی.
من یاد گرفتم که حتی انسانهای بد و نادان را دوست بدارم، زیرا آنها به من میآموزند که بد نباشم، زیرا این رفتار زشتی که از آنها میبینم از جهل و نادانی آنهاست.
من متوجه شدم که انسان قابلیت تغییر دارد چون همیشه در حال حرکت و جنبوجوش است و چقدر خوب است که این تغییرات در مسیر صراط مستقیم و تقوا باشد.
یک فرد مصرفکننده با تغییر ناگهانی در ذهنش به فکر درمان اعتیادش میافتد و با ورود به کنگره و برداشتن اولین قدم راه برای او باز میشود و با دیدن انسانهای سالم که به درمان رسیدهاند آرامآرام حرکت خود را برای درمان آغاز میکند و با همت و ارادهای قوی خود و کمک اطرافیان و یاری خداوند به درمان میرسد، تا آنجا که بعد از درمان مشاهده میکنیم که دیگر اثری از اعتیاد در فردی که قبلاً مصرفکننده بوده نیست و این یعنی تفکر سالمی که حرکتی است بهسوی ایمان، عمل سالم، حس، عقل و درنهایت عشق سالم، چراکه صفت گذشته در انسان صادق نیست چون جاری است.
درنهایت این کلام یا صوت است که میگوید، ای انسان تو چیزی نیستی جز آنچه خود تلاش میکنی. من از این وادی نتیجه گرفتم، تا وقتی برای کار و هدفم در زنگی تلاش نکنم و نتوانم روی پایم بایستم نمیتوان به آن نیت و خواستهای که در ذهن دارم برسم.
در دوران اعتیاد این باور را داشتم که همیشه معتاد خواهم ماند و این صفت زشت و ناپسند را باید تا آخر عمر به دوش بکشم، ولی به لطف خداوند راه کنگره برای من باز شد و به این باور رسیدم که صفات انسان قابلتغییر است و قطعاً من هم میتوان با کمک گرفتن از این وادی صفاتی که درگذشته در وجودم بود را تغییر بدهم و به آن عشق سالم و درنهایت حال خوش برسم.
مسافر: عباس بابایی رهجوی مسافر رامین سعادت جو
نویسنده: مسافر مجید نجف لو
- تعداد بازدید از این مطلب :
1979