English Version
English

نفس

نفس

ما انسان‌ها آن چیزی را درک می‌کنیم که قابل‌رؤیت و مشاهده باشد و حتی نسبت به آن چیزی که قابل‌مشاهده برای ما است هم مشکل‌داریم ،بعد فیزیکی و جسم انسان هنوز برای ما مبهم است،ما هنوز کارکرد مغز و سایر اندام‌های بدن را نمی‌دانیم،بیمار می‌شویم علت و درمان بیماری برای ما در پاره‌ای از اوقات مجهول است و در این زمینه هیچ پیشرفتی حاصل نشده است

حتی در جامعه ما علاجی و چاره‌ای برای ناهنجاری‌ها اندیشیده نشده است وقتی جوان و فرزند ما به سمت ناهنجاری و شکستن حریم‌ها روی می‌آورد فقط جوان را محکوم می‌کنیم یعنی آن چیزی را که می‌بینیم محکوم می‌کنیم و هیچ‌وقت موضوع شکافته نمی‌شود و علت‌یابی و سبب‌شناسی نمی‌شود.

ما ستارگان را می‌بینیم ولی فقط  بعد زیبایی و درخشش آن‌ها را نظاره‌گر هستیم و اگر روی آن مطالعه کنیم متوجه می‌شویم که ستارگان چه عظمتی دارند و چه اطلاعاتی درون آن‌ها نهفته است مثلاً جرم ستاره‌ها، جاذبه ستاره‌ها و سیاه‌چاله‌ها و خیلی از مطالب دیگر که وقتی انسان در آن غرق می‌شود به عمق مطلب پی می‌برد.

تصور می‌کنیم روح انسان ساده است و یا گاهی هم آن را توده‌ای از بخار و گاز می‌پنداریم حال این توده کینه دارد یا خیر؟ هدف دارد یا ندارد؟ احساس دارد یا ندارد؟ اگر هیچ‌کدام از این احساس‌ها را ندارد یعنی هیچ مفهومی ندارد پس این روح که ما توده‌ای از بخار می‌پنداریم ساده نیست و حقیقت معنوی دارد و اجزایی دارد که همان عشق، نفرت، کینه، حسادت و غیره است.

ما وقتی از درک صور آشکار خود که قابل‌رؤیت است عاجز هستیم پس جای تعجبی نیست که صور پنهان برای ما غیرقابل لمس و غیرقابل درک می‌شود چون‌که احساس نمی‌کنیم و قابل‌مشاهده نیست و عارفان و بزرگان ما توانسته بودند از این بعد و حواس پنج‌گانه خارج شوند و به سیر و سلوک در بعدهای دیگر بپردازند ولیکن قادر به انتقال‌یافته‌های خود نبودند چون‌که در ظرفیت دیگر انسان‌ها نمی‌گنجید مانند بوییدن گل که قابل‌انتقال به دیگری نیست چون‌که قابل حس است و عقلانی نیست.

وقتی صحبت از نفس می‌شود چون‌که مربوط به صور پنهان است پس قابل‌درک برای انسان نیست "نفس آن چیزی است که تعیین موجودیت می‌کند هم در ظاهر و هم در باطن.

نفس واحدی است که بقاء دارد و نمی‌میرد و حتی در قرآن کریم به این حقیقت اشاره‌شده است که در روز موعود فرشتگان مرگ حاضر می‌شوند و نفس شمارا تحویل می‌گیرند و این نیست که ما می‌گوییم عزرائیل می‌آید و روح انسان را تحویل می‌گیرد. پس نفس بقاء دارد و خود است.

نفس ،خودِ موجود است که از ساختاری تشکیل‌شده است که دربرد حس ما نیست و بنابراین نمی‌توانیم آن را درک و رؤیت کنیم. ما جهان هستی را فقط با حواس پنج‌گانه خود درک می‌کنیم ولیکن این موجود که خود می‌شود باید با جهان پیرامون و اطراف خودش رابطه برقرار کند تا حیات ادامه پیدا کند و برای ادامه حیات  گیرنده‌هایی لازم دارد برای حرکت چه در این جهان و چه در جهان‌های دیگر، بینایی می‌خواهد برای دیدن در این جهان و جهان‌های دیگر شنوایی می‌خواهد برای شنیدن در این جهان و جهان‌های دیگر و سایر حواس.

پس این موجود با این خواسته‌ها پا به هستی و حیات گذاشت و اگر از انسان حواس پنج‌گانه را بگیریم انسان نابود می‌شود چون‌که قادر به تشخیص نخواهد بود.

معمار بزرگ وقتی انسان را خلق کرد به او اختیار کامل داد و از او خواست تا خودش تصمیم بگیرد و راه خودش را پیش بگیرد به دو دلیل: اول اینکه حیات ادامه‌دار شود که بودن و حیات خود بزرگ‌ترین معجزه است

دوم اینکه موجودات در پرتو اختیار به یک پختگی، تفکر و اندیشه و استادی برسند برای کمک به دیگران.

وقتی به این موجود اختیار داده شد پس بایستی یک‌چیزی وجود داشته باشد تا اختیار دهد و درواقع آن چیز نفس است که هسته اولیه را به وجود آورد که همان نفس و خود است. نفس وقتی تعیین موجودیت می‌کند و می‌گوید که من هستم در ظاهر و باطن، ظاهر آن چیزی است که ما می‌بینیم و باطن پس از مرگ در جهان دیگر و یا در عالم خواب است که به آن دسترسی نداریم.

نفس را نمی‌دانیم که ذرات آن از چه است و به همین علت است که می‌گوییم چیزی است چون‌که از تفکر و اندیشه ما بالاتر است.

وقتی این موجود و نفس به مرحله انسانی رسید خداوند اختیار به او داد و ذره‌ای از قدرت خودش در انسان دمید و وسیله‌ای قرارداد تا انتخاب کند به‌واسطه‌ی اختیاری که به او عطاشده بود، و بایستی به مرحله درک و فهم رسیده باشد تا یکسری مسائل را درک کند.

ما جهان را بر مبنای اضداد درک می‌کنیم و اگر اضداد نبود حیات و هستی مفهوم و معنایی نداشت پس هر چیزی بر مبنای ضدش قابل‌تشخیص است،  ما موقع جدایی را درک می‌کنیم که وصل را درک کرده باشیم. وقتی اضداد شکل گرفت به این موجود و این نفس اختیار داده شد تا انتخاب کند و این نفس هیچ موقع نمی‌میرد و مرگ ندارد. و نفس همین احساس، ادراک و خواصی که در این بعد دارد در بعدهای دیگر هم دارد مثلاً آدم‌هایی که در این دنیا خوب هستند در آن دنیا هم خوب هستند.

انسان مالک آن چیزی است که می‌داند مالک اندیشه، افکار و دین و سوادش است مالک خانه و دارایی که اندوخته نیست و همه‌چیز موجود نفس است. و صاحب‌خانه اصلی نفس است و نفس است که می‌ماند و بقاء دارد.

 

 بتول  همسفر محمدرضا

ویراست و ثبت مسافر حجت

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .