چرا بعضی مواقع اون قدر بالا بودم که کیف میکردم و بعضی مواقع اون قدر پایین بودم که حوصله هیچ کس و هیچ چیز رو نداشتم؟
حل نشوید!...
سر میز صبحانه نشسته بودم و به لیوان چای داغ زل زده بودم.طبق عادت هر روز 2 تا قاشق شکر درون لیوان چای ریختم و شروع به هم زدن نمودم.گرداب کوچکی درون لیوان شکل گرفت طوری که آهسته آهسته شکر داشت در آب حل می شد ومن همچنان محو تماشای این حل شدن بودم که ناگهان نمی دانم چطور شد که ذهن من هم درون این گرداب شروع به حل شدن نمود.
و پرسشهایی در درونم شکل گرفت :
ببینم سعید چند سالته؟
فاصله یک بهار را تا بهار بعدی چطور گذروندی؟ خوب بود ؟ بد بود؟ کلاً چطور بود؟
با یک مرور متوجه شدم که یک روز آنقدر خوب بودم که از ابتدای صبح تا انتهای شب محبت و فداکاری نثار میکردم و یک روزی دیگر نفرت و خشم سراسر وجودم را فرامیگرفت.
چرا بعضی مواقع اون قدر بالابودم که کیف میکردم و بعضی مواقع اون قدر پایین بودم که حوصله هیچکس و هیچچیز رو نداشتم؟
رفتارهای متغیر و کلافه کننده من تحت تأثیر چه عاملی بود؟ چه چیزی باعث میشد که من اینهمه رفتارهای متفاوت و متضادی داشته باشم؟
باید در درونم شروع به جستجو و کنکاش میکردم ،پس مشغول شدم و رفتم و رفتم تا اینکه متوجه شدم تمامی رفتارهای روزانه من به عاملی بستگی دارد با نام (( حال )).
گزینهای که امروزه برحسب عادتی قدیمی یا اهمیت خلقوخوی طرف مقابلمان بعد از سلام کردن آن را درجملاتی به مانند زیر استفاده می کنیم :
حالت چطور است ؟ خوبی
ببینم حالت بده؟ مشکلی پیش اومده؟
اوضاع و احوال چطوره؟ خوش میگذره ؟
ماشاالله.. چقدر سرحالی !
معمولاً خلقوخو و حال انسان کلاً از 2 حالت خارج نیست:
یا حالمان خوب و خوش است و یا حالمان بد و ناخوش .
البته در دو حالت ما طیف داریم ،به صورتی که ممکن است حال من یکذره بد و یا خیلی بد باشد و همچنین حالم یکذره خوش و یا خیلی خوش باشد.
بگذارید قبل از هر چیز کمی به تعریف خود کلمه حال بپردازیم.
(حال )در فرهنگ لغت دهخدا به معانی زیر است :
کیفیت ،چگونگی،وضع ،شکل ، جهت.
اگر بخواهیم همانطور روبهجلو حرکت کنیم میرسیم به یکی از ریشههای کلمه حال بانام (( حّل )) .
در فرهنگ لغت (حّل )به معانی زیر است :
آمیختن ،حلال شدن ،روا داشتن.
پس با این توصیف میتوان اینطور بیان نمود که اگر من در قسمت جسم و روان مشکلی نداشته باشم؛ حال من بستگی به حل شدن من در امورات روزانه خوب و یا حل شدن در امورات روزانه بد دارد(جهانبینی )
باید در نظر داشت که ما 2 طریق حل شدن داریم.
1 – حل شدن درونی :
یعنی اینکه حال من در عاملی درونی مثل افکارهایم،قضاوتهایم ؛آرزوهایم؛تفکرم و... حل میشود.
2 – حل شدن بیرونی :
یعنی اینکه حال من توسط عاملی بیرونی مثل مواد،مشروب،رفتارهای دیگران ، و... حل میشود.
این حل شدنها در هستی از 2 اصل بسیار مهم پیروی مینمایند:
اصل اول :قابلیت حل شدن مواد و موضوعات مختلف در همدیگر.
مثال : شکر در آب حل میشود ولی آهن در آب حل نمیشود.
اصل دوم : میزان و شدت حل شدن مواد و موضوعات مختلف در یکدیگر به قدرت نیروهای جاذبه بین ذرات حل شونده و حلال بستگی بسیاری دارد.
یعنی اگر دو ماده و یا دو موضوع قابلیت حل شدن در یکدیگر را داشته باشند؛میزان و مقدار حل شدن بستگی بهاندازه نیروی جذب و کشش بین دو قسمت دارد که از این گزینه با نام (( فشار )) نیز یاد میشود.فرض کنید در خیابانی در حال عبور هستید که ناخودآگاه نظارهگر دعوایی بین چند نفر میشوید که هیچ ربطی به شما ندارد و شما بههیچعنوان نمیدانید که حق با کدامیک از طرفین است.
اینجا 2 حالت برایمان اتفاق میافتد :
حالت اول : ما درون این دعوا و مشاجره حل نمیشویم و به راهمان ادامه میدهیم.
حالت دوم : این مشاجره ما را درون خود به میزان کم یا زیاد حل میکند ،طوری که ممکن است تا مرز گلاویز شدنمان و کتککاری پیش ببرد و یا با چند بگومگوی ساده قضیه تمام شود.در اینجا باید نیروی جاذبهای وجود داشته باشد که من را درگیر و مشغول این دعوا و بگومگو کند و اگر این نیروی جاذبه بر روی من اثر نکند بهراحتی از کنار این موضوع رد میشوم.یعنی باید ذرات درونی من از جنسی باشد مثل :فضولی کردن ،سرک کشیدن در کار دیگران،خشونت و...
ازآنجاکه هر چیزی در هستی یکروی خوب دارد و یکروی بد،پس اینجا بهراحتی میتوان فهمید که ما حل شدن در موضوعات خوب راداریم که بهتبع آن منجر به رشد و تکامل و درنهایت به حال خوش میرسیم و برعکس آن حل شدن در موضوعات بد داریم که قاعدتاً منجر به سقوط و حال بد ما میشود.در هستی نیز تمامی اتفاقات ارزشی و ضد ارزشی به همینگونه عمل مینمایند و نسبت به قدرت جذبشان و فشاری که بر ما میآورند انسانها را درون خود به میزان کم یا زیاد حل میکنند.
اگر کمی به بزرگترین و قدرتمندترین حلّالهای زمانه خودمان (تریاک ؛قرص ،مشروب ؛شیشه ؛کراک و...) دقت کنیم متوجه میشویم که هر انسانی نسبت به نیروی جاذبه و قدرت و فشار وارده از طرف مواد مصرفی بر روی ذرات وجودش ،درون تاریکیهای اعتیاد و یا تاریکیهای دیگر حل میشود و قدرت و نیروی جذبی که بین مواد مختلف و انسان شکل میگیرد متفاوت است .این نیروی جاذبه و فشار یک نفر را تا مرز مصرف تریاک و شیره پیش میبرد و یک نفر دیگر را تا مرز مصرف شیشه.
آیا حال این دو نفر و رفتارهایشان یکی است ؟
کجای دنیا شنیدهاید که یک فرد تریاکی سر فرزند خودش را از تنش جدا نماید؟ولی این اتفاق برای مصرفکنندگان شیشه بارها و بارها اتفاق افتاده .
ممکن است برای شما این سؤال پیش آید که این قدرت نیروی جاذبه و کشش بیرونی بر روی کدامین قسمت از صور پنهان انسان تأثیر میگذارد؟
در جواب باید گفت که این قدرت جاذبه بیرونی بر روی ذرات تشکیلدهنده نفس انسان اثر میگذارد و بستگی بسیاری به موقعیت نفس انسان دارد که در کدامیک از مراحل : اماره ؛ لوامه و مطمئنه قرارگرفته باشد.ازآنجاکه هر چیزی در هستی فاقد روح بوده و دارای نفس میباشد در اینجا به مبحثی میرسیم به نام نفس غالب و نفس مغلوب.یک صندلی را در نظر بگیرید که دارای نفس بوده و ماهیت خود را به شکل صندلی به ما نشان میدهد؛حال بر اساس خواسته ،یک صندلی میشود تکیهگاه یک آموزگار خوبیها و یک صندلی در هستی میشود تکیهگاه و تمامکننده زندگی یک انسان بر زیر چوبه دار.
حال با این توضیحات میتوان بهراحتی متوجه شد که در بعضی مواقع نفس ما انسانها ، بر اساس خواستههای معقول و خوب و یا خواستههای نامعقول و بد ما؛مغلوب و شکستخورده نفسی میشویم که بر ما پیروز میشود.این جنگ و کشمکش و جاذبه و فشار ممکن است بین دو نفس انسان باشد و یا بین نفس یک انسان و نفس یک مادّه باشد.توضیح :هر چیز در هستی که طول و عرض و ارتفاع داشته باشد را مادّه گویند مثل :صندلی،قرص،ماشین،تریاک و...
در بعضی مواقع نفس مواد مخدر غالب و پیروز است و نفس انسان مغلوب.در بعضی مواقع نفس یک اتومبیل غالب و پیروز است و نفس انسان مغلوب.در بعضی مواقع قرص ،مشروب،خانه،سکس،و... نفس غالب میشوند و نفس انسان مغلوب .در بعضی مواقع همنفس انسان غالب و پیروز است و نفس مادّه (ماشین و خانه و قرص و تریاک و.. ) نفس مغلوب و شکستخورده.باید گفت تا زمانی که خواستههای نامعقول در نفس من وجود داشته باشند از طرف آنها تلاشی بیوقفه و شبانهروزی درونی وجود دارد تا به هر شکل و طریقی که شده بتوانند در بستری مناسب ظهور پیدا کنند.
حالا چاره کار حل نشدن و غرق نشدن در ضد ارزشها و تاریکیها و به دست آوردن حال خوش در چیست؟
چاره و علاج کار کسب آموزشهای لازم در تربیت نفس و تغییر ذرات نفس و تبدیل خواستههای نامعقول به خواستههای معقول است.آن چنانکه با این تغییر،باید ماهیت و جنس خواستهها عوض شوند تا جاییکه هیچ قدرت جذب و کشش و فشاری، از طرف موضوعات منفی بیرونی بر روی ذرات تشکیلدهنده نفس من اتفاق نیافتد و من نسبت به آنها هیچگونه حسی نداشته باشم طوری که نه از آنها خوشم میآید و نه بدم میآید.در اینجاست که دیگر اینقدر بالا و پایینهای زیاد در زندگیام ندارم و باید این نکته را هم یادآور شوم که چنانچه به حال خوش رسیدم این نکته آقای مهندس دژاکام را هم باید همیشه آویزه گوشم داشته باشم که :
سه چیز حال من را خراب میکند:
1 – خودم را آدم خیلی مهمی فرض کنم.
2- طرف مقابلم را آدم خیلی مهمی فرض کنم.
3 – موضوع پیشآمده را خیلی مهم فرض کنم.
موفق باشید و پایدار.
نویسنده :کمک راهنما سعید به زنگانی
- تعداد بازدید از این مطلب :
2370