English Version
English

آی آفریده( تریاک)

آی آفریده( تریاک)

مرهم زخم من باش تا شفا یابم .

داروی شفایم باش .

خداوند تو را نیز آفرید .

 به گمانم همان زمان که مرا آفرید .

همان زمان که از علم خود در من دمید .

مرا برای رسیدن به خود ؛ برای رسیدن به روشنایی ؛برای دانستن آنچه نمی‌دانستم .

و تو را نمی‌دانم شاید برای اینکه وسیله‌ای باشی تا تاریکی‌ها را تجربه کنم تا روشنایی معنی یابد .

شاید تاوانی بودی برای نقض فرمان من . و شاید هم انتخاب خود من بودی  .

 اصلاً شاید تو همان اضدادی ، همان تکانه ، که برای بیداریم آمدی .

شنیده‌ام که تو را آفرید تا در زخم‌های کاری و دردهای شدید  دوایی باشی بر دست حکیم . که اگر به جزء او به دست کسی باشی خود آفت جانی و بیماری .

به گمانم تو را برای ارتقاء من آفرید . چون آفریدگار فرمود هر چه در زمین و آسمان است برای من خلق نمود .

اصلاً شاید تو را برای خودت و من را هم برای خودم آفرید . هر یک برای مقصدی معلوم . و مسیر زندگی ما چون دو خط موازی قرار نبود به هم برسد . تو خواسته‌ای برای خود داشتی و من خواسته‌ای برای خودم .

و صدها شاید دیگر .

اما مهم نیست چون درهرصورت این اتفاق افتاد و ما هر دو فریب خوردیم . تو اسیر دست من گشتی و من  اسیر دست‌تو  و هر دو شدیم تحت فرمان نیروهای شیطانی .

شیطانی  که در روز ازل کمر همت بر فریبم بسته بود  ؛ فریبم داد . فریبی بسیار زیرکانه .

آن زمانی که غرق در تنهایی و در جهانی پر از سؤال و مشکل بودم و دور خود پیله‌ای تنیده بودم تا با هیچ‌کس رابطه‌ای نداشته باشم ؛ بهترین فرصت بود تا فریبم دهد .

من دنبال مرهمی می‌گشتم تا بپوشاند تمامی سرگشته گیم را و نجات‌بخش من باشد از بیهودگی .

و همان زمان او سررسید و تو را در دست داشت و تو را داروی نجات من خواند به من داد و گفت فقط کافی است یک‌بار امتحان کنی ؛ و من برای نه گفتن چیزی کم داشتم به نام دانایی . و گفتم آری .

تو را گرفتم تا من و تو باهم ما شویم در مسیر زندگی  ؛ غافل از اینکه تو خود نیز قبل از من فریب‌خورده بودی .

و من هیچ نمی‌دانستم  . نه از تو  و نه از خودم  .

به‌راستی روزهای اول چه نجات‌بخشم بودی ؛ و حال و هوای دیگری به زندگی‌ام دادی . و من دیگر هیچ غم و غصه و گوشه‌گیری و تنهایی ندیدم .

 غافل از اینکه آن‌ها بودند و تو پرده‌ای گشتی میان من و حقیقت زندگی‌ام .  تو همان خمر بودی .همان  حجاب و پوشش .

   و من وتو  به‌ظاهر دوستان خوبی بودیم ؛ همیشه در دستانم بودی چون برای هر کاری به تو نیاز داشتم .

اما دیرزمانی نپایید که من تغییر را  حس کردم آن‌هم با حسی آلوده ؛ زیرا تغییر و حرکتم آلوده بود .

 باورش سخت بود ؛

من شدم معتاد و اسیر دست‌تو .

این بار نیاز شدید من به تو دوستانه نبود  . نیازی بود با نفرت و خشم .

و هر بار که بر تو دَم می‌زدم می‌دانستم که این نفس تا اعماق وجودم را به آتش می‌کشد ؛ اما همچنان می‌زدم بر دَمِ مرگِ خویش .

و بالاخره تو شدی وسیله‌ای تا نیروهای شیطانی افسار مرا به دست بگیرند و سوار بر من تاختند بر تاریکی‌ها و تا سالیان سال من برده بودم و آن‌ها ارباب و هر چه می‌کردم خواست آن‌ها بود .

کارم ناله و گریه بود و نامیدی .

دیگر کاملاً ناامید بودم و باورم گشته بود که تا ابد بازی زندگی را باخته‌ام و خسته بودم؛ خسته و تنها  .

دیگر از اطرافیانم طردشده بودم .

در جهل و منیت خود غرقه بودم و زبانم در اختیار شیاطین بود و کارم شده بود  دروغ .

چندین بار کمر همت بستم برای باز کردن این بند و رهانیدن خود . اما این کمر خودم بود که شکست .

تقریباً همه راه‌های موجود را که افرادی همچون من امتحان کرده بودند و راهکار می‌دانستند طی کردم ؛ اما هرگز نتوانستم در این جنگ پیروز شوم .

و من و تو باز به‌اجبار باهم شدیم .

تو همه‌چیزم بودی و من شدم  مشرِک و کافر . تسلیم تو شدم و داستان  من و تو ادامه داشت .

اما در اعماق وجودم  آفریدگار  را صدا می‌زدم و او تنها  امیدم بود .

او را صدا زدم با تمنای دل .

و او اجابت کرد مرا .  

                                                    گریه شام و سحر شکر که ضایع نگشت                          قطره باران ما گوهر    یک‌دانه      شد

آری .آفریدگار صدایم را اجابت کرد و به‌راستی اوست که اجابت می‌کند دعای درراه ماندگان و خستگان را  و فریاد رسم را و سرای او را به من نشان داد .

                                                   مژده‌ای دل که مسیحا نفسی می‌آید                                     که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید

                                                  از غم هجر مکن  ناله  و  فریاد که دوش                                    زده‌ام  فالی و فریادرسی می‌آید

راهنمایی شدم به مکانی که  پر از من بود و پر از تو !

مکانی که بنیان‌گذارش خود ؛ روزی همچون ما گرفتار بود و تمام راه‌ها را همچون ما رفته بود  .

اما این بار  راهی را رفته بود که هیچ‌کس قبلاً نرفته بود  راهی که ختم می‌شد به رهایی و به درمان .

راهی که در آن صحبت از نیروهای مافوق و قدرت مطلق الله بود .

او از 60 درجه سرما و یخبندان به‌سلامت سر برآورده بود و راه را برای من تو نمایان کرده بود .

او نقشه‌ای زیرکانه کشیده بود و پیروز گشته بود .

آری او به‌روزهای اوج خود رسیده بود  و داشت بدون تو به‌راحتی زندگی می‌کرد .

و جالب اینجا بود که او این مسیر سخت را با تو طی کرده بود و جالب‌تر اینکه تو و او باهم در این مسیر دوست بودید و کمک کردید تا این راه طی شود و الگویی باشد برای من  . او از تو نفرت نداشت  . او هیچ‌گاه حرف از نفرت نزد و با تلاش و عشق این مکان را بنیان نهاد .

او می‌گفت آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است .

مکانی که می‌گفتند مقدس است و امن .

و چه‌بسا افرادی که به آنجا آمدند و رها شدند  .

 نه‌فقط از تو  بلکه از تمامی حیله‌های شیطانی .

افرادی که سخن از دیدار معشوق می‌زنند نه‌فقط خلاصی .

و لطف خداوند شامل حال من گشت  و اجازه ورود من هم صادر شد  .

آن‌ها اولین حرفی که به من گفتند این بود که مجدداً باید با تو دوست شوم !

چون تو تنها داروی من هستی برای رهایی . چون رهایی در عشق نهفته است نه در نفرت .

اما این بار به کمک علم و دانایی .

آن‌ها بسیار از من گفتند و بسیار از تو .

و گفتند این راه بدون تو نمی‌شود .

و من  بالاخره دانستم که تو بد نبودی . بلکه من از تو استفاده بد کردم و به‌جای دیدن بدی‌های خودم از تو نفرت پیدا کردم .  

و باز من وتو  باهم شدیم  اما این بار بامحبت .

من تو را شناختم و تو مرا .

من تو را بخشیدم  و تو مرا .

و ما را یاری کردند  آن‌هایی قبلاً  چون ما بودند .

و چه زیبا و پرشکوه رهانیدند ما را  .

و تو دوایی گشتی برای شفای من .

دوست من سپاسگزار توأم و من هیچ نفرتی دیگر از تو ندارم .

دلم می‌خواهد بگویم که تو در این سفر بهترین دوستم بودی .

اینک مسیر زندگی من و تو برای هر یک از ما مشخص گشت .

من به راه خود می‌روم و تو به راه خود .

سپاس و بدرود ای آفریده .

با سپاس از بنیان‌گذار کنگره 60 جناب مهندس دژاکام و خانواده محترم ایشان و استاد امین و راهنمای عزیزم علیرضا زرکش و تمامی زحمت کشان کنگره 60

مهدی جوان رهجوی آقای زرکش

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .