English Version
English

از ابتدا تا انتها با راهنما

از ابتدا تا انتها با راهنما

زمانی که خسته و ناامید , با هزاران سؤال بی‌جواب و زمانی که از کمک همه ناامید شده بودم پا به کنگره گذاشتم و در کنگره دستم را گرفتند. در دستان مهربان و توانا گذاشتند و به من گفتند که باید خودت را به او بسپاری تا موفق شوی. و از این  لحظه سفر آغاز شد سفری از تاریکی به روشنایی , از ترس به شجاعت , ..... و درنهایت از نفرت به‌طرف عشق.

طولی نکشید که مجذوب رفتار سخنان راهنمای عزیزم گشتم و خودم را به او سپردم. چون می‌دانستم که تنها راه رهایی , از مسیر کنگره 60 می‌گذرد و راهنمایم به این مسیر آگاه است و می‌تواند مرا به سرمنزل مقصود برساند. در تمام طول مسیر خیالم راحت بود که یک نفر هست که می‌توانم به او تکیه کنم. کسی که به سؤال‌های فراوانم جواب می‌دهد. کسی که به من امید داد. مرا با خودم آشنا ساخت و به من عشق و محبت را آموخت.

آرام و آهسته حرکت کردم, با همه‌ی سختی‌ها , لحظه‌به‌لحظه حالم بهتر می‌شد تا اینکه به رهایی رسیدم. به زندگی بدون مواد مخدر, به صبحی که از خواب بیدار شوم و نیاز به مواد نداشته باشم. چیزی که برایم تبدیل به یک رؤیای دست‌نیافتنی شده بود. اما راهنمایم به این رؤیا رنگ واقعیت بخشید و به من آموخت باید به دیگران خدمت کنم تا بتوانم در ادامه هم این حال خوش را حفظ کنم.

به همین دلیل من همیشه اولین روز ورود به کنگره را به خود یادآوری می‌کنم تا هیچ‌گاه از خاطرم نرود که من هم روزی مثل همین تازه‌واردهایی بودم که امروز به لژیون من می‌آیند برای درمان , برای سفر و رهایی.

تا هیچ‌گاه از خاطرم نرود که در آن روزهای ناامیدی کنگره 60 بود که زندگی‌ام نور و رنگ تازه‌ای بخشید.

تا هیچ‌گاه از خاطرم نرود که راهنمای عزیزم پدرانه و صبورانه و با عشق و محبت دستم را گرفت و اکنون‌که به‌واسطه خدمت کردن و آموزش گرفتن در کنگره 60 از زندگی‌ام لذت می‌برم همه‌ی این حال خوب را مدیون کنگره 60 و راهنمای عزیزم هستم و باافتخار در مقابل ایشان سر تعظیم فرود می‌آورم و دست ایشان را می‌بوسم.

 

نویسنده: مسافر آرش ; رهجوی آقای میثم اسماعیلی قصاب

تایپ ,ثبت : مسافر فربد

نمایندگی گیلان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .