این جلسه، هفتمین جلسه از بیست و هشتمین دوره سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره شصت، نمایندگی پروین اعتصامی اراک، با استادی ایجنت محترم شعبه، مسافر احمد، نگهبانی مسافر حمید و دبیری مسافر عرفان، با دستور جلسه ((هفته راهنما (جشن)) ، در تاریخ 09/02/1395 روز پنجشنبه رأس ساعت مقرر برگزار شد.
خلاصه سخنان استاد:
در ابتدا از خداوند سپاسگزار هستم که این توفیق را به بنده داد تا بتوانم امروز در جمع شما عزیزان باشم؛ و امیدوار هستم که همه باهم جلسه خوبی را برگزار کنیم؛ و در این جلسه مطالبی را به یاد بیاوریم که بتوانیم با به یادآوردن، در مسیر درستی که پیشگرفتهایم طی طریق کنیم و انشا الله بهتدریج به هدفمان نزدیک بشویم.
هفته بزرگداشت راهنما را هم بهتمامی عزیزان تبریک عرض میکنم؛ و امیدوار هستم که همه عزیزان پیام جناب آقای مهندس در رابطه با این هفته را مطالعه بفرمایند.
در طول سال ما چهار جشن را برگزار میکنیم که یکی از این جشنها، جشن راهنمایان عزیز است.
به صحبتهای جناب مهندس دژاکام که در رابطه با هفته راهنما فرموده بودند فکر میکردم که گاهی اوقات مسائل بسیار سطحی، انسان را محاصره میکنند و افکار و اندیشه انسان را به هم میریزند و به سمت خودشان معطوف میکنند. خیل عظیمی از انسانها فراموش میکنند که ببیند و متوجه بشوند که مسیر و راه درست کدام است که دران مسیر حرکت بکنند.
مثال نماز خواندنی که ایشان فرمودند، درواقع خیلی نکته مهمی را مطرح کردند که عمدتاً اگر با انسانها صحبت کنید متوجه میشوید که این کار را از روی ترس انجام میدهند که اگر یک روزیان آنها را مورد سؤال قراردادند، بگوید که ما این کار را انجام دادیم. حال ما میگوییم اینها همه درست است، ولی یک زاویه نگاهی که جناب مهندس باز کردند و آن زاویه این بود که اگر ما این کار را انجام میدهیم که بهعنوان یک تمثیل و نماد برای همه انسان واجب است و همه انسانها به گونههای مختلف میتوانند انجام بدهند که این کار را ما به جهت سپاسگزاری انجام بدهیم.
حال چرا سپاسگزاری؟
سپاسگزاری به این خاطر که انسان را به بهترین شکل خلق کرد، در بهترین شرایط روانه حیات کرد، بهترین شرایط را برایش محیا کرد، بهترین نعمات را در اختیارش قرارداد و به تدریجان انسانها درگذر زمان این را فراموش کردند و یک چرخشی ایجاد شد که این سپاسگزاری به گونه دیگری رقم خورد و به گونه دیگری هم به آن نگاه میشود؛ یعنی افرادی که در روز این اعمال را انجام میدهند، این اعمال را انجام میدهند که بگویند من از تو سپاسگزار هستیم و به خاطر تقدیر و تشکر از آن نیرو، یا هر چیزی که خودشان در درونشان به آن اعتقاددارند، این اعمال را انجام بدهند؛ و او میگوید: شما که نمیتوانید من را ببینید، ولی میتوانید من را حس کنید؛ و برای اینکه میخواهید از من تشکر کنید و این تشکر کردن شما را من ببینم که شما این کار را میکنید، از مخلوق من تشکر کنید.
در یک برنامه تلویزیونی که شمال کشور را نشان میداد، یک عده خانم بودند که با مشقت فراوان در حال کاشت نشاء برنج بودند و با دیدن این تصاویر بلافاصله به یاد مهمانیها و جشنهای امروزی افتادم که متأسفانه ما چقدر اسراف میکنیم و بهراحتی مواد غذایی را از بین میبریم و نابود میکنیم و حتی اجازه نمیدهیم که هیچ موجود دیگری هم از این مواد استفاده کند!
شما اگرچند دانه برنج را در کف دست فرد عادی بگذارید، شاید بهراحتی از کناران چند دانه بگذرد و آنها را دور بریزد، ولی اگر همین تعداد برنج را در دست یک شالیکار بگذارید، به گونه دیگری به آن برنج نگاه میکند و تمامان فرایندها و مشقتها در ذهنش تداعی میشود، چون برای اینکه به این نعمت برسد تجربه کرده است که از چه گذرگاههایی باید بگذرد.
کاری که نیروهای بازدارنده انجام میدهند، چه چیزی است؟ میتوان گفت؛ ندیدن همین موضوعات و مسائل است که ما نبینیم که اگر الکل میخوریم، این الکل ما را مریض میکند. نبینیم که اگر مواد مخدر استفاده میکنیم این مواد مخدر ما را مریض و نابود میکند. نبینیم که وقتی دروغ میگوییم، این دروغ گفتن ما را مریض میکند و نبینیم که این حال خراب ما از دروغ گفتن، غیبت کردن و مسائل دیگر است، از سرزنش کردن است. این مسائل انسان را مریض میکند.
حال اگر برای انسان هر اشکال و مشکلی صورت گرفت و آمد که انسان را رشد بدهد، در یکزمانی راه برطرف شدن این اشکال هم فرمانش صادر میشود و میگوید از این طریق بروید و اشکال را برطرف کنید. مثال همان نیرویی که لویی پاستور را هدایت کرد که این کار باید به این صورت انجام بگیرد.
حال یک انسانی که مواد مخدر مصرف میکند در بند است، در زندان است، ولی یک روزی اذن خروج از این زندان برایش صادر میشود، برای همه صادر میشود، اگر صادر نشود آن فرد نمیتواند از آن بند و زندان خارج بشود و اینکه ما هر دفعه میگویم رحمت خداوند به جهت خروج از تاریکی شامل حال ما شده است و اذن این خروج صادرش شده است همین است.
سیستم اعتیاد و خروج از این تاریکی، یکی از مسائلی بود که جهان نتوانست آن را حل کند و به نتیجهای برسد، چون در هر بخشی که مطرح میکردند دستشان خالی بود. جسم و روان را نگاه میکردند و ضلع سوم را جامعه میدانستند و بیان میکردند که جامعه باید درست بشود تا یک شخص مصرفکننده از اعتیاد بتواند خارج بشود! جناب مهندس دژاکام فرمودند که اشکال در همین است. جامعه نیست، جهانبینی است.
حال بحث جسم را هم که شما مطرح میکنید، برای بازسازی جسم هم نیاز به یک متد و یک روش است و نیاز به زمان خاص خودش دارد.
حال این مطالب را باهم ارتباط بدهید، خب در یکجایی اسم شخص را میخوانند و این اذن صادر میشود و میگویند که هدایتش کنید تا از این زندان و تاریکی خارج بشود. چه کسی میخواهد این دربهای خروجی را تکتک باز کند که شخص از بند وارد سالن بشود، از سالن وارد حیات بشود، از حیات به بیرون بیاید؟
گویی که باید برای خروج باید مراحلی را طی کند.
برای خروج از تاریکی اعتیاد دستتان را باید در دست یک نفر به نام راهنما بگذارید. راهنما کسی است که راه را به شما نشان میدهد. باید دستتان را در دست او بگذارید، باید وقتیکه راهنما برنامهای را در حوزه رسیدن به درمان اعتیاد، برای شما مطرح کرد، آن برنامه را باید انجام بدهید، آن برنامه باید در اولین اولویت برای رهجو باشد.
چرخه ازاینجا شروع میشود که در ابتدا یک بذری کاشته میشود و دوباره این بذر تولیداتی را انجام میدهد دومرتبه هرکدام از آن بذرها تولیدات دارند و به همینگونه گسترش صورت میگیرد که در کنگره هم همین اتفاق افتاد. اولین راهنما جناب آقای مهندس بودند که خودشان به رهایی رسیدند و این روش و متد را انتشار دادند و گسترش پیدا کرد.
ما در نوشتارهایمان میخوانیم که ما برای رسیدن به رهایی باید سه سفر را طی کنیم. برای رهایی از اعتیاد دو سفر الزامی است. این خیلی نکته مهمی است که ما میخوانیم و راحت از کناران عبور میکنیم. این به ما میگوید یک فردی که مصرفکننده مواد مخدر است در ابتدا باید از بند خارج بشود. اینیک مرحله است و این قانونی است که برای همه انسانها اتفاق میافتد، چه اعتیاد داشته باشند و چه اعتیاد نداشته باشند، برای من که مصرفکننده مواد مخدر هستم، بند اولم قطع مصرف میشود، برای یک فردی که مواد مصرف نمیکند، بندان، مسائل دیگری میتواند باشد؛ و بعد از بند که بیرون آمد، تازه شروع به یک جنگ بهتماممعنا میکند. جنگ با چه کسی؟ با نیروهای درونی خودش شروع به جنگ میکند. از قطع مواد مخدر تا رسیدن به خود، برای اینکه خودش را بشناسد، برای اینکه ببیند چه موجودی است.
یک فردی آمده است مسیری را طی کرده است و از بند رهاشده است و در مرحله دوم شروع به کار کردن روی خودکرده است و به هر دلیلی یک جوششی در درونش ایجادشده است، حتی اگر اینگونه باشد که من در ذهن خودم تصور کنم که من در امتحان شرکت کنم، سی نفر دور من بنشینند و وقتیکه من وارد بشوم همه بلند بشوند و حتماً من خیلی آدم مهمی هستم و یکچیزهایی را میدانم که دیگران نمیدانند، حتی اگر این فکر را بکنم! که یک چنین چیزی کمتر پیدا میشود. بازهم اینیک جوششی در درونش ایجادشده است که این را وادار کرده است که به اینجا برسد. میآید کار را انجام میدهد و صاحب یک جایگاه میشود، برای اینکه به آن جایگاه برسد یک پیمان میبندد، یک قول و قراری میگذارد.
نکتهای که وجود دارد این است که قول و قرار فقط برای کمک راهنماها نیست! شما اگر فرم تازه واردین را نگاه بکنید در فرم بعد از مسائلی که صورت گرفت، در انتها میگوید، اینجانب فلانی آقای ایکس را بهعنوان راهنما انتخاب کردم و امضا میکند و بعد راهنما میآید و میگوید اینجانب کمک راهنما، آقای ایکس را بهعنوان رهجو پذیرفتم.
حال شما اگر پیوندها را در مذاهب مختلف نگاه کنید میبینید که خیلی شباهت دارد. گویی که یک پیمانی بسته میشود. یکی میگوید من در سختی، شادی و مشقت تو را تنها نمیگذارم و شخص مقابل هم میگوید من هم همینطور و همیشه در کنارت هستم و پیوندشان جاری میشود. پس بین راهنما و رهجو یک پیمانی بسته میشود و رهجو باید بران پیمانش استوار باشد که پیمان را نشکند.
حال رهجویی که در مصرف کردن دارویش خطا میکند، نسبت به راهنما و خودش پیمانشکن است و از آن پیمانشکنی عقوبت میبیند؛ یعنی ما با یک همچنین شخصی بهعنوان کمک راهنما طرف هستیم و کمک راهنما یک همچنین جایگاهی دارد؛ و الحق ازنظر آموزشی بسیار جایگاه بالایی است.
چرا راهنمایی جایگاه بالایی است؟
برای اینکه کلام راستین را انتشار میدهد. اگر کلام راستین نباشد انسانها مریض میشوند، اگر کلام راستین نباشد و به انسانها انتقال بدهید بهجای اینکه حال انسانها خوب بشود، حالشان بد میشود. درگذشتههای دور بوده است که مثلاً به شخص مصرفکننده میگفتند: یک نوع قرص هست که شما این قرص را میخورید و دیگر انگارنهانگار که مصرفکننده مواد بودهاید! و نگاه میکنیم میبینیم شخص روزی یک گرم شیره میکشیده است، حالا که این قرص را خورده است، وقتیکه کپسول را نمیخورد و میخواهید مواد خودش را مصرف کند میبیند که اصلاً دیگر حالش خوب نمیشود و از قبل هم بدتر شده است! خب این کلام، کلام دروغین است. انسان را مریض کرده است و انسان را بهطرف نابودی سوق داده است، ولی یک راهنما کلام راستین را منتقل میکند.
چگونه متوجه میشویم که راهنما کلام راستین را منتقل میکند؟
چون تولیدات را میبینیم. شخص مصرفکننده احیا میشود. زنده میشود. این کلام راستین را انتقال میدهد؛ و این کلام راستین و کلام حق، از حلقوم حق هم باید بیرون بیاید. نه کلام حق از حلقوم ناحق بیرون بیاید. نه اینکه من بگویم دروغ نگویید، بعد خودم دروغ بگوییم؛ و باید سعی کند که اینقدر بر روی خودش کار کند که یک الگوی بینقص باشد.
ما برای یک همچنین شخصی که به این جایگاه رسیده است ارزش قائل هستیم و از او تقدیر و تشکر میکنیم و وظیفهمان هم هست که این کار را انجام بدهیم. مثل این میماند که این اشخاص انتخابشدهاند. بله که انتخابشدهاند. نمیخواهم بگوییم که این افراد تافته جدا بافته هستند. در بخش آموزش انتخابشدهاند و آنکسی که انتخابنشده است، در بخشهای دیگر کار میکند. خدمتها همه، برای خداوند خدمت است. میگوید خدمت کنید کموزیادش دست خداوند است و هر کس برای کاری ساختهشده است.
وقتیکه شخص پیمان بست باید بر پیمانش استوار باشد. در این پیمان من بهعنوان راهنما حق اینکه به رهجو توهین کنم را ندارم، حق اینکه سرزنشش کنم را ندارم، حق اینکه تحدیدش کنم را ندارم. آموزش باید با آرامش و محبت باشد. آنجایی که میگوید باید مهر و صبر داشته باشید، زبان خوش داشته باشید. اگر رهجو کار اشتباهی را مرتکب شد با نشان دادن ناراحتی به او بفهماند که کارش اشتباه بوده است. با نشان دادن ناراحتی این کار را بکند، ولی از درون ناراحت نیست، آن موقع ناراحت میشود که بگوید رهجوی من که این درواقع درست ضد کاری است که انجام میدهد.
هرچقدر که از عظمت این جایگاه بگویم کم گفتهام، اما اینگونه هم نیست که بگویم خب من یک علمی را به دست آوردهام و با آدمهای بیرون تفاوت دارم. نه این نیست. انگار که هرچقدر بار بیشتر میشود سر فرود بیشتری پیدا میکند. اینقدر چیزها است. خود من الآن اگر قصابی بروم گوشت گوسفند را از گوشت بز نمیتوانم تشخیص بدهم آنوقت میخواهم ببینم در اسمان چه خبر است. شاید بهسختی بتوانم تفاوت ماهی مانده و تازه را تشخیص بدهم و خیلی مسائل اینگونه هست که نمیتوانم تشخیص بدهم؛ یعنی وقتیکه اینگونه نگاه میکند، میبینید که حالا باید سرپایینتر بیاید.
و میگوید اگر میخواهید از چنین شخصی تشکر کنید، به بهترین شکل باید تشکر کنید. این قدردانی فقط این نیست که برای یک نفر باشد، این قدردانی در چرخش است و باید قدردانی باشد، این باید است؛ و اگر کسی این را انجام ندهد و بهدرستی انجام ندهد، برای خودش کم گذاشته است.
به همه راهنماهای عزیز از صمیم قلب تبریک عرض میکنم. کاری که در حال صورت گرفتن است بسیار کار عظیمی است و همینگونه که رهجو ها رشد میکنند، راهنماها هم با رهجو ها رشد میکنند.
امیدوار هستم که قدر این آموزشهایی را که خداوند در اختیار ما قرار داده است را بدانیم. به قول آقای مهندس انبار اطلاعات نباشم و سعی کنیم که عمل کنیم. عمل ما عمل راستین باشد. کلام ما کلام راستین باشد. قلم ما، قلم راستین باشد و حرکتمان هم حرکت راستین باشد.
ما مانند شمع هستیم که راه را برای شما نمایان میسازیم. بقیه؛ تعقل، اراده و حرکت شماست که با نور شمع به منبع روشنایی برسید.
به همه عزیزان تبریک عرض میکنم.
سپاسگزارم
در انتهای جلسه مراسم تقدیر از کمک راهنمایان نمایندگی اراک توسط آقای حکیمی ایجنت محترم و خانم جودکی، اسیستانت محترم شعبه پروین اعتصامی برگزار گردید.
نویسنده: مسافر مصطفی امینی
لژیون:آقای هادی یار محمدی
تهیه و تنظیم:مسافر رضا نوروزی
لژیون:آقای مسعود توکلی
نمایندگی: اراک
- تعداد بازدید از این مطلب :
1728