جلسه چهاردهم از دور دهم لژیون ویلیام ال وایت (درمان اعتیاد به مصرف سیگار با متد DST) با نگهبانی آقای ماشاالله رستمی ، دبیری آقای محمد محمودی و استادی مسافر مهدی جوان در تاریخ 94/11/09 با دستور وادی ششم و تاثیر آن روی من ، راس ساعت 8 در محل پارک طالقانی مقر ورزشی کنگره 60 تشکیل گردید.
سخنان استاد :
از نگهبان محترم ممنونم که این فرصت را به من داد تا امروز در خدمت شما باشم خیلی خوشحالم در خدمت عزیزان هستم صبح سردی است و زمستانی و خدا را شاکرم که شرایطی را کنگره 60 برای ما فراهم کرده که در هر شرایط سخت هم میآییم و در کنار هم جمع میشویم و آموزش ببینیم دستور جلسه امروز ما وادی ششم حکم عقل را در قالب فرمانده کاملاً اجرا نماییم . یکسری مسائل هست مربوط به صور پنهان انسان میشود و حرف زدن در موردش سخت هستش و به قول آقای مهندس چیزهایی که مربوط به صور آشکار انسان هستش مثل مغز و قلب انسان حتی متخصصین در آن ماندهاند که میبینند و به آن دسترسی دارند و میتوانند در موردش آزمایش انجام دهند هنوز نفهمیدند مغز چه ساختاری دارد و چهکارهایی میتواند انجام دهد و حال که بحث صور پنهان میشود کار سختتر میشود سؤال پیش میآید که عقل کجاست ؟ و ما یکسری تعاریف جزئی در مورد عقل داریم و این را میدانیم مغز اپراتوری است برای عقل و اما جایگاه عقل کجاست نمیدانیم؟ و جنسش از چیست بازهم نمیدانیم ؟
عمل کرد آن چیست بازهم نمیدانیم ؟ صحبت کردن در مورد این مطالب میشود کمک گرفت از تعاریف که در کنگره 60 به ما آموزش داده میشود و وقتی معمولاً میخواهند مطلب سطح بالایی را آموزش دهند به مخاطب یک مثال برایش میآورند برای فهم بهتر مخاطب و مثال میزنند فلان شخص در فلان اداره فلان سمت را دارد و میآیند رده پایینتر را توضیح میدهند و برای فهم بهتر میگویند فلانی رئیس این است و ما برای اینکه عقل را توضیح دهیم باید در مورد حس یک مقدار توضیح دهیم یا در مورد روح صحبت کنیم میبینیم که اطلاعات ما بسیار کم است .
ما در نوشتارهای کنگره 60 داریم که حس اولین قوه بهکارگیری نیروی عقل است و سوخت اولیه عقل ما حس میشود و مادر تعاریف داریم که حس همانند خداوند است موجود ولی رؤیت ناپذیر این تعریف بسیار سنگینی است و من اوایلی که به کنگره آمده بودم به سمت این تعریف گارد گرفتم همانند خداست یعنی چی؟ کفر دارند میگویند و ما همانند خداوند نداریم بعد آن دیدم بهترین تعریفی که میشود برای حس جدا از تعاریفی که ما داریم عنوان کرد همین است که حس همانند خداوند است و این است که هستی بااحساس و محسوسات ما درک میشود و حساب کنید حس با این تعریف سنگین سوخت اولیه عقل میشود و این عظمت عقل را میرساند و ما در تعاریف عقل میبینیم که عقل در تکامل مانند ماشین تابع خود میباشد یعنی هر چه جلوتر میرود کنگره هم درحرکت بیرونی و درونی خودش تکمیلتر میشود و قوانین که تصویب میشود توسط آقای مهندس و دیدبانهای محترم در تکامل عقل کنگره این اتفاق میافتد و در ادامه میگوید که روح بالطافت منحصربهفرد خود بااراده عقل رهبری میشود و این بازهم عظمت عقل را میرساند ما مگر نمیگوییم روح یک ابزار الهی است و من به یاد دارم آقای مهندس دریکی از سیدیها میگویند:گویی روح یک موجود جدایی است که در کنار انسان که با فرامین الهی دارد کار میکند و روح کاوشگر کائنات است و همچین آفریدهای است که باز بااراده عقل رهبری میشود و میفهمیم عقل مقوله سنگینی است برای درک و ما در دعا میگوییم که ما تمام تلاش خود را میکنیم که تازه بهفرمان عقل نزدیک شویم و چون عقل کل خداوند است و ما نمیتوانیم عقل کامل و کل شویم و حال ممکن است برای کسی که به کنگره میآید سؤال شود عقل با این تعاریفی که دارد و تمام زحماتی که کشیده میشود تازه من بی آیم حسهایم را تزکیه و پالایش کنم و روح را بشناسم که یک مقداری بتوانم به آن فرمان عقل نزدیک شوم و وقتی من اندر خم یک کوچه هستم میخواهم شربتم را تیپر کنم خوابم را میخواهم تنظیم کنم من جه باید بکنم ؟
من خود اینچنین بودهام زمانی که دسترسی ندارم و روزنه عقل من هنوز به سمت عقل کل باز نشده هنوز آن کورسوی خیلی باریک و شاید اصلاً دیده نشود تنها کار این است که از کسانی که به این فرمان عقل نزدیکترند کمک بگیرم از مشورت آنها و در غیر این صورت یک سرباز هیچ موقع نمیتواند فرمانده باشد میگوید که حکم عقل را در قالب فرمانده کسی که یک سرباز صفر است برای این سرباز صفر را مثال زدم چون نفس این فرد عقل شهر وجودیاش تحت تأثیر نفس اماره است .
دقیقاً مثل این است که ما رئیسجمهوری را دست بند بزنیم و کلید را بدهی به دست سرباز صفری که هیچ اطلاعات و آگاهی ندارد. این رئیسجمهور نمیتواند حکمی صادر بکند و اگر هم حکمی صادر کند تحت تأثیر القائات سرباز است و کار به قهقرا کشیده میشود و من جه باید بکنم راهنماها برای همین در کنگره60 هستند و جالب این است که راهنما هم از راهنما خودش تبعیت میکند و آنها از دیدبانها تبعیت میکنند و آنها هم از آقای مهندس تبعیت میکنند و اگر غیرازاین باشد نمیتوانم موفق باشم پس من تنها کاری که میتوانم انجام دهم ازنظر مابقی افراد که نزدیکتر هستند به این سلسله و معمولاً این اتفاق حتی متاسفانه در کنگره هم می افتد تا من به سفر دوم میرسم و حالم خوب میشود یکسری تصمیمات را خود میگیرم و آن مراتب یادم میرود . و فکر کنم مولانا میگوید :
اشتر دیوانه سرمست من سلسله عقل دریدن گرفت یعنی تا فکر میکنم بهجایی رسیدم یادم میرود که من هنوز که هنوز اول راه هستم و باید فرمان عقل را اجرا نمایم.و آقای مهندس فرمودند که استاد جلسه باید 5 دقیقه صحبت کند .
- تعداد بازدید از این مطلب :
2304