دومین جلسه از دور شانزدهم کارگاه های آموزشی عمومی کنگره 60 ، نمایندگی استادمعین با نگهبانی مسافر علیرضا عیوضی ، دبیری مسافر محسن کشانی و استادی مسافر احمد حکیمی با دستور جلسه رابطه یادگیری و معرکه گیری ( نق زدن و حاشیه ) و مراسم تجلیل و تولد یازدهمین سال رهایی مسافر احمد ربیعی راس ساعت 17 آغاز به کار نمود
خلاصه سخنان استاد:
انسان میخواهد حرکت کند تا به مقصد برسد طی یک مسیر خاص این مسیر را راهنما در اختیارش قرار میدهد و راهنما راه را نشان میدهد تا بتواند گذر کند. انسانهایی به سهولت گذر میکنند که معطوف شوند به یادگیری ، انسانهایی که در این موقعیت قرار میگیرند متوجه یکسری افعال نمیشوند . اما پرداختن به این موضوع چه کمکی به من میتواند بکند ؟ یا یکسری پرداخت هایی که شاید هیچوقت به درد نخورد ، مانند زمانی که میخواهیم به سفر برویم و وسایلی را برمیداریم که هیچوقت بدرد ما نمیخورد.
یک مسافر سفر اولی یا دومی باید این سؤال را بکند که میخواهم چه برداشتی داشته باشم ؟ انسانهایی که در حاشیه هستند چیزی را میشنوند که باید از آن عبور کنند و اما بازهم راجع به آن قضاوت میکنند.
خیلی راحت میشود به حاشیه رفت و غر زد ، من دیدهام که حتی به مفهوم دعای شکر گذاری هم ایراد میگرفتند ، وقتی دقیق میشدم میدیدم که برای اینکه به رهایی برسد هیچ کارش دقیق نیست و کارش را درست انجام نمیدهد .
بعضی از آدمها وقتی به کاری که کردهاند را معطوف میکنیم معرکه میگیرند و میخواهند تمرکز را به موضوع دیگری بدهند. راننده ماشین که میخواهد سبقت بگیرد هیچوقت برنمیگردد ببیند در ماشین بغلی چه میگذرد چون از مسیر خارج میشود.حاشیه هم همین است از مسیر خارج میشوی و نیروی تخریبی و بازدارنده در حاشیه منتظر ماست. امیدوارم که از حاشیه به دورباشیم و به مسیر خود ادامه بدهیم.
در سالهای قبل وقتی آقای ربیعی وارد آکادمی شدند و حرکت خود را آغاز کردند از آکادمی به انقلاب انتقال پیدا کردند در آن زمان لژیونها تازه تشکیلشده بودند و ایشان کار خود را ادامه دادند . هرکدام از ما راهنماها درجایی رهجو هستیم و نظر من این است که هرکسی که وارد سفر دوم میشود باید بعد از یک سال مستقل شود این مستقل شدن یعنی صبر نکند که راهنمایش به او آموزش دهد خودش به دنبال آموزش حرکت کند ، راهنما یک انگشت اشاره است و لا غیر . راهنما نباید از رهجو هیچ توقعی داشته باشد ، من هم در حال تمرین این موضوع می باشم که همان مقدار ناچیز توقع را از رهجو نداشته باشم .
کسانی که در یک لژیون هستند در یک درمان گروهی شرکت میکنند من فقط راه را نشا ن دادم و احمد عزیز از این قاعده مستثنا نبود ، خود او حرکت کرد و تحصیلاتش را ادامه داد این کار از انسانی برمیآید که درمان اصولی و درستی انجام داده باشد ، او هنوز راه بسیار دارد تا به موفقیتهای دیگر نیز برسد.
اگر میگویند اگر یک نفس را نجات دهی همانند آن است که تمام نفوس را نجات دادهای بعنی اینکه از یک بذر گندم می توانی به میلیونها بذر گندم نیز رسید و این جملاتی است که در کلامالله مطرحشده که بسیار عمیق است.
هر راهنمایی که این کار را انجام داده کار عظیمی کرده است و احمد عزیز هم این کار را انجام داد ، طی سالهایی که گذشت که اگر یک نفر به یاری ایشان به رهایی رسیده باشد بسیار ارزشمند است ، به او خدا قوت و تبریک میگویم و امیدوارم به کار خود ادامه دهد.
امیدوارم همه در تولدها باشند که این میتواند خیلی ما را کمک کند برای در مسیر بودن و دور نشدن از هدف ، آرزوی موفقیت دارم برای همه و احمد عزیز و این را بدانیم پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است.
آرزوی مسافر ربیعی :
از شما می خواهنم چشمان خود را ببیندید و در دل خود یک آرزو کنید ، از خداوند می خواهم همه شما به آرزوهایتان برسید
سخنان آقای ربیعی
بزرگترین و مهمترین دستاورد من در تمام این سالها شاگردی آقای حکیمی بوده است ، ارزشمندترین چیزی که توانستهام به دست بیاورم. آقای حکیمی از تغییرات و جابجایی گفتند از تجربیاتی که ایکاش میتوانستم بیشتر از ایشان آموزش بگیرم. به فرموده آقای مهندس استفاده از سه وادی اول زندگی آرامی را برای انسان به وجود آورد.
شاید سعی کردم و توانسته باشم موفق شوم و از این وادی ها بهره مند شوم ، در وادی گفته میشود که مراقب باشیم که از چاله مواد مخدر درنیاییم و به چاه مسائل دیگر نیافتیم و به ضد ارزشهای دیگر نپردازیم ، شاید آن را مشق کرده باشم. شاید از وادیها توانسته باشم مشق کنم صبر و توکل و تسلیم را. دریای گستردهای است آموزشهای کنگره که در اختیار ماست ، هر چه ظرف داشته باشیم از آن برداشت میکنیم و هرکسی که نیاز به آموزش دارد به او آموزش داده خواهد شد.
با داشتن آنهمه مشکلات مصرفکننده بودن و مسائل زندگی هیچوقت فکر نمیکردم که بتوانم از این مراحل عبور کنم ، خدا را شکر بدون هیچ دغدغهای نفس میکشم اینکه بدون ماده مخدر زندگی کردن خودش یک نعمت است. خدا را شکر به این بسنده نشد و من آموختم از یکبهیک انسانهایی که در مسیر من قرار گرفتند ، اگر کسی چیزی یاد گرفت من نبودم.
در وادیها چرخ زدم و خواندم و شنیدم و جورش را چشیدم. مگر عشق بلاعوض ساده به دست میآید و مگر محبت واقعی بدون آموزش امکان پذیر است. دل نبستن اولین مسئله است که در وادیها به ما آموزش داده میشود ، بستر برای آموزش و آزمایش فراهم است ، در اشل کوچک میتوان تمام اتفاقات هستی را در کنگره دید و بالاخره هر آدمی باید با خودش روبرو شود. اگر کسی به تابلوهای که در سر راه است توجه کند به بیراهه نمیرود و پیشرفت میکند.
کنگره کارش درمان اعتیاد است ولی وقتی درست نگاه میکنیم میبینم کار بسیار بزرگتری درراه است. برای انسان بودن و انسانی اندیشیدن چقدر کار دارد و سختیها و دشواریهای زیادی سر راه انسان است.انسان خواستهها را از دور میبیند و اینکه به چه شکلی با این خواستها کنار بیاید مهم است.
یکایک شما نعمتهایی هستید که من افتخار میکنم که در کنار شما حضور داشتم. روزی که آقای حکیمی میخواستند از انقلاب به رباطکریم بروند جزء دلگیرترین روزهای بود که من در کنگره تجربه کردم و هنوز آن لحظه غصهدار با من است.، ایشان به من گفتند که محبت از خون در رگهای ما جاریتر است و کسی نمیتواند از ما آن را بگیرد.شاید بحث فیزیکی و دیداری فاصله ایجادشده باشد اما دریای بیکرانی که آقای حکیمی هستند هر وقت که بخواهم و لیاقتش را داشته باشم بتوانم از آن بهرهمند شوم دریغ نمی کنم ، انشا الله خداوند توفیق شاگردی آقای حکیمی را از من نگیرد. انصافاً اگر آقای حکیمی نبود من هم نبودم آقای حکیمی وقتی دستت را میبوسم افتخار میکنم.
از آقای مهندس دژاکام و خانم آنی و استاد امین و دو دخترشان و همه شما که به من لطف کردید که به من اجازه دادید در کنار شما آموزش بگیرم متشکرم. در تمام این مراحل من یک پشتوانه در خانه داشتم و آن همسر عزیزم بود شاید وقتی میگویند یک نفر مرد است مردانگی را یک جنسیت در نظر بگیریم ولی این صفت است و همسر من به معنای تمام مردانه پشت من ایستاد و من خیلی ممنونم از او به خاطر سختیهایی که تحمل کرد و هنوز صبورانه تحمل میکند و کاستیهایی که هست و جود دارد را میبخشد.
از حسین عزیز که روزی که به دنیا آمد اسمش را از آقای مهندس اجازه گرفتیم و حسین گذاشتیم که سختیها و دشواریها را تحمل کرد ممنونم. از پرهام و پدر و مادرم ممنونم و از مرزبانها و ایجنت محترم واقعاً سپاسگزارم.
سخنان همسفر ربیعی :
چشمان باز را ببندید و دریچههای قلب را بازنمایید آنگاه خواهید دید که قدمهایتان به سویی میروند که از راه به زمین آمدید پس خوب گوش کنید تا صداها را بشنوید و در اعماق وجودتان به فراسوها خیره شوید.
امسال تنها سال تولدی بود که پای آمدن نداشتم بعد تحویل دادن لژیونم . تولدهای زیادی در کنار احمد بودم ما در کنگره به هم رسیدیم . چقدر مهر و محبت در او نسبت به خانواده و رهجوها ینش وجود دارد، واقعاً این را به او تبریک میگویم . احمد عزیز به جایگاهی رسید که واقعاً لایقش بود او در کنگره به درمان رسید و از این بابت خدا را شاکرم .
از حسین عزیز ممنونم که این وضعیت را تحمل کرد که پدرش کمتر در کنارش باشد ، بهترین لحظات ما در کنگره بود و هیچوقت گله نکرد از او بسیار سپاس گذارم .
از آقای مهندس دژاکام و خانم آنی و راهنمای خودم و آقای حکیمی واقعاً ممنونم.
سخنان همسفر حسین ربیعی :
تن زنده والا به ورزندگی است که ورزندگی مایهٔ زندگی است
به ورزش گرای وسرافراز باش که فرجام سستی سرافکندگی است
به سختی دهد مرد آزاده تن که پایان تنپروری بندگی است
دلی بایدت روشن و تندرست اگر جانت جویای فرخندگی است
کسی کاو توانا شد و تندرست خرد را به مغزش فرو زندگی است
هنر جوی تا کامیابی و ناز که جویندگی راه یابندگی است
ز ورزش میاسای و کوشنده باش که بنیاد گیتی به کوشندگی است
درخشیدن این بلند آفتاب ز بسیار کوشی و گردندگی است
نیاکانت را ورزش آن مایه داد که شهنامه زایشان به تابندگی است
تو نیز از نیاکان بیاموزکار اگر در سرت شور سرزندگی است
از آقای حکیمی خیلی ممنونمم ، از راهنمای مادرم که بسیار زحمت کشیدند سپاس گذارم . به پدرم اینو مادرم تبریک می گویم و برای آنها بهترین ها را آرزو می کنم .
تهیه گزارش:مسافر اهورا خدایی
عکاس : محمود
- تعداد بازدید از این مطلب :
2784