English Version
English

معرکه و معرکه گیر

معرکه و معرکه گیر

افکارم را به پرواز درمی‌آورم و آینده را هدف می‌گیرم و حواسم را به گذشته‌ام خوب جمع می‌کنم.

دلم گرم است به گنجینه‌ای که به همراه دارم و این گنجینه چیزی نیست جز تجربه‌های هرچند تلخ گذشته.

خوانده‌ام که انسان تاریکی‌ها را تجربه می‌کند برای اینکه به عظمت روشنایی‌ها پی ببرد و این موضوع وجدانم را از سرزنش گذشته‌ام بازمی‌دارد.

دنیای پیرامون ما یک معرکه است و گاهی هستند کسانی که بر موضوعی واحد دامن می‌زنند و معرکه‌گیری را آغاز می‌کنند.

خوب به یاد دارم، سال‌ها پیش بود که هرگاه گذرم به محدوده بازار می‌افتاد، جمعی را می‌دیدم که حلقه‌زده‌اند و این حلقه گاهی از چندلایه آدم‌های جورواجور تشکیل می‌شد، آدم‌هایی که هیچ‌کدام شبیه هم نبودند.

خودم را با زحمت به میانه‌های حلقه می‌رساندم و شخصی را می‌دیدم که رجز می‌خواند. چند وزنه سنگین، یک ماشین که روی بدنه‌اش پر بود از واژه پهلوان خلیل، چند جعبه که ظاهراً در آن چندین مارسمی وجود داشت و خلاصه چندین زنجیر کوچک و بزرگ به همراه قفلی که آنها را به هم وصل می‌کرد.

به خودم که آمدم دیدم که نیم ساعتی گذشته و من از کار خودم عقب افتادم، سریع و سراسیمه از هم همه مردم خودم را بیرون کشیدم و به محل کارم رفتم.

بارها و بارها این صحنه‌ها برایم تکرار شده بود، هیچ‌گاه برداشتی از آن‌ها نداشتم تا امروز. امروز از خودم می‌پرسم که این موضوع چقدر ارزش دارد که فکر تو را مشغول خودساخته ، ولی در جواب می‌توانم مطالبی را عنوان کنم که پاسخی است بر این سؤال.

آن روزها معرکه‌گیر یک هدف داشت، او با ابزار و طرق‌های گوناگون سعی بر این داشت که مردم را دور خود جمع کند، آنچه باعث این امر می‌شد، مجموعه‌ای از کارهای جذاب و شیرین‌کاری‌هایی بود که هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کرد.

معرکه‌گیر کارش را خوب بلد بود، خوب رجز می‌خواند و خوب جلب‌توجه می‌کرد، به‌گونه‌ای که رهگذران و رانندگان به‌راحتی با دیدن جمعیت از ماشین و موتور خود پیاده می‌شدند و به جمعیت می‌پیوستند.

در ادامه معرکه‌گیر برای ادامه کار پیشنهادی داشت و آن این بود که مردم پولی پرداخت کنند تا او بتواند ادامه بدهد. شاگرد معرکه‌گیر سبدی را در جمعیت می‌چرخاند و بعد از جمع شدن سبد معرکه‌گیری ادامه پیدا می‌کرد.

در آخر هم بعد از حدود یک ساعت جمعیت متفرق می‌شدند و هرکس به دنبال کار خودش می‌رفت و این ظاهر امر بود.

مردم زمان و پولشان را صرف دیدن یک معرکه‌گیری می‌کردند، عده‌ای خشنود و عده‌ای بی‌تفاوت جمع را ترک می‌کردند.

زندگی ما نیز پر است از معرکه و معرکه‌گیر. زمانی که هدف مشخصی نداشته باشی یک معرکه با کوچک‌ترین جذابیت تو را به خودش جلب می‌کند، زمانت را از تو می‌گیرد، پول و انرژی را غارت می‌کند و سپس رهسپارت می‌کند.

آنچه در این میان اهمیت دارد، دو چیز است، یکی زمان و دیگری پول که معادل انرژی است.

در حقیقت بعد از گذشت ساعتی مشاهده خواهیم کرد که دیگر انرژی لازم را برای کارهایی که قرار بود به سرانجام برسد، نداریم.

مشکل کجاست؟

به نظر می‌رسد وقتی هدف انسان‌ها کمرنگ جلوه می‌کند، به‌راحتی و به‌سادگی منحرف می‌شوند. این‌یک قانون است، نیروی منفی همیشه در کمین انسان‌هایی است که می‌خواهند تغییر مسیر بدهند، وقتی این تغییر مسیر از سمت تاریکی به سمت نور باشد، نیروی منفی از هر حربه‌ای استفاده می‌کند تا مانع از این کار شود و انسان برای حرکت در این مسیر بایستی فاکتورهایی را در نظر داشته باشد، ازجمله اینکه هدف پررنگ و مشخص داشته باشد و اینکه ایمان را چاشنی هدف خویش نماید.

می‌توان در کنگره 60 این موضوع را زیبایی هرچه‌تمام‌تر لمس کرد. شخصی که برای خروج از تاریکی‌ها وارد مسیر کنگره می‌شود، بایستی یک هدف و اولویت داشته باشد و آن همان درمان و تعادل است، ایمان به مسیر می‌تواند به او کمک کند و برای رسیدن به هدف خود بایستی از خیلی از خواسته‌های خویش عبور کند. شاید در مسیر درمان، سروکله آدم‌هایی پیدا شود که سال‌های سال در کنارشان مصرف می‌کرده است و ممکن است پیشنهادهایی هم به او بدهند، آنچه تعیین‌کننده است انتخابی است که شخص می‌کند و ممکن است پیشنهادهایی که به او می‌شود آن‌قدر جاذبه داشته باشد که لحظه‌ای او را به خواب غفلت فروببرد.

 

اما آنچه فرد در کنگره می‌آموزد و یا بهتر بگویم، دانائی می‌تواند بهترین سلاح باشد برای مقابله با این پیشنهادها و دور شدن از این معرکه‌ها.

امیدوارم که همه ما حواسمان به خودمان باشد، مبادا کمی غفلت باعث شود که گوهرانمان را به از دستمان بگیرند. انسانهائیکه به ارزش واقعی خویش پی می‌برند از این گوهر باارزش به‌خوبی محافظت خواهند نمود.

موفق باشید و سربلند.

 

نویسنده: احمد شریفیان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .