English Version
English

کارگاه آموزش جهان بینی؛ قضاوت و جهالت

کارگاه آموزش جهان بینی؛ قضاوت و جهالت

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه گذشته هشتم جلسه از دوره پنجاه و سوم سری کارگاه‌های آموزش جهان‌بینی کنگره 60 ویژه مسافران و همسفران سفر دوم با دستور جلسه : قضاوت و جهات و نگهبانی و استادی آقای مهندس و دبیری همسفر شبنم در تاریخ چهارشنبه 94/5/28 رأس ساعت 14:30 آغاز به کار نمود.

دستور جلسه امروز قضاوت و جهالت است، این دو موضوع بسیار مهم و موثر هستند.

قبل از اینکه وارد موضوع دستور جلسه بشوم، دو موضوع را توضیح بدهم.

اول اینکه سی دی مردم داری را حتماً بایستی تمامی همسفران و مسافران گوش کنند، چون مورد نیاز ماست که ما همه مردم داری داشته باشیم .

سی دی بعدی که حتماً باید تمام اعضای کنگره از آن استفاده کنند، زلزله در شهر وجودی است.

مسئله دیگر اینکه لژیونها بخوبی جمع آوری می شوند و اکثراً خودشان داوطلب شده اند. عزیزانی که لژیون را بعد از 4 سال خدمت تحویل می دهند، حتماً در صورت علاقه فرم های استیستانت را پر کنند. در قسمت آقایان هم فرم ایجنتی را پر کنند.

در آینده باید تمام اسیستانت ها و ایجنت ها و دستیاران دیده بان راهنماها باید از بین کسانی باشند که لژیون هایشان را تحویل داده اند.

یعنی دستیار دیده بان که برای کنترل به شعب می رود، بایستی لژیون خودش را تحویل داده باشد.

یعنی کارها به گونه ای تقسیم شود که اینگونه نباشد که یک نفر کاری انجام ندهد و یک نفر در چند قسمت فعالیت کند. بنابراین اگر دستیاران، نگهبانان، مرزبانان، راهنماها عوض می شوند، این به معنی خروج نیست، این به معنی این است که کنگره خط دیگری را آغاز می کند، پایان هر نقطه خط دیگریست .

خط دیگر کنگره اینگونه است که مرزبانان بایستی کسانی باشند که قبلاً دوره راهنمائی را گذرانده باشند، یا مثلاً اسیستانت کسی باشد که این دوره ها را پشت سر گذاشته باشند.

مسئله سیگار به خوبی پیش می رود، در آمریکا نشست های زیادی انجام شد و در حال انجام شد ، یکی از کارهای ما ریکاوری است ، البته ما درمان و ریکاوری را با هم انجام می دهیم. حتی یک راهپیمائی بزرگ در واشنگتن وجود دارد که تمام مصرف کنندگانی که ترک کرده اند، راهپیمائی می کنند تا پیام خودشان را به گوش همه برساند و در میان آنها افراد الکلیزم و هروئینی که ترک کرده اند زیاد هستند.

در کشور ما الکلیزم خیلی کم مشاهده شده است، الکلیزم با عرق خور فرق می کند، الکلیزم کسی است که وقتی عرق نمی خورد، بدنش به لرزه می افتد و این شخص را برای ترک با تسمه می بندند. منظور من عرق خوری نیست، یک نفر ممکن عرق خور باشد و همیشه عرق بخورد ولی اینگونه نیست که عرق نخورد و تشنج کند.

در ایالات متحده دور یکدیگر جمع می شوند تا بگویند که کسانی که الکلیزم هستند و مصرف کننده هروئین هستند، می توانند ترک کنند.

خوشبختانه درمان در کشور ما تدریجی بوده است، مرگ و میر کم بوده است، بنابراین در قسمت های دیگر که ریکاوری را انجام می دهند مرگ و میر زیاد است. قسمت عمده آنها را هم سیگار تشکیل می دهد، در دنیا مرگی که در اثر استفاده از سیگار برای یک سیگاری رخ می دهد، 70 برابر مرگی است که یک هروئینی برایش اتفاق می افتد و در حال انجام یکسری کارها هستند تا از کنگره الگوبرداری کنند. مقالات و نامه نگاری ها در این زمینه همه در دست من است.

بنابراین مسئله سیگار در کنگره 60 خیلی اهمیت دارد.

آنهائی که هنوز به آن نقطه بیداری نرسیده اند، مبارکشان باشد ، ولی دیگر الگو نمی توانند باشند. ما در آینده در همان سفر اول ممکن است بطور همزمان سیگار را ممنوع کنیم.

الآن بعد از 3 ماه می توانند وارد پروژه سیگار شوند، چند وقت دیگر ممکن است همزمان با ورود شخص این اتفاق بیفتد. چون ترک سیگار در سفر اول خیلی راحت تر است.

در کنگره 60 ترک سیگار خیلی راحت است، مثل آب خوردن است. شخص روزی سه بار شربت تریاک متعلق به کارخانه داروسازی و ارزان و استریل می خورد، چی از این بهتر؟ شخص ذره ذره از این شربت استفاده می کند و خودش هم نمی فهمد که کی به درمان رسید. بنابراین درمان سیگار هم در سفر اول بسیار راحت است.

خوردن OT بهمراه سیگار خیلی بد است، چون سیگار تاثیر OT را خراب می کند.

چون تا زمانی که شما سیگار می کشید، معتاد هستید، فرقی نمی کند، اعتیاد دارید، حالا این اعتیاد به سیگار است.

پس درمان اعتیاد با درمان سیگار کامل می شود. هرکس می خواهد استفاده کند ، ایرادی ندارد، ولی ما این شخص را نمی توانیم راهنما قرار دهیم. چون اگر رهجویش بخواهد به لژیون ترک سیگار و ویلیام برود، راهنمایش نمی گذارد.

بنابراین در این پروژه ما خیلی موفق بوده ایم، چون تمام بچه های قدیمی و جدید همه سیگار را کنار گذاشتند. قبلاً دژاکام، آقای خان، مجید سلامی، علی اشکذری، کوروش، خدامی و .. همه سیگار می کشیدند، الآن دیگر نمی کشند.

بالا ما همه سیگاری بودیم، الآن سیگاری نداریم. الآن اگر کسی فندک بخواهد پیدا نمی شود.

در آمریکا دنبال راه می گردند که چگونه تا از این مشکل رهائی پیدا کنند.

ویلیام برای من گریه می کرد که تمام رفقای قدیمی من دچار مرگ می شوند و من باید برای ختم آنها بروم.

مسئله دیگر اینکه اعتیاد ، شناخت اعتیاد و  درمان اعتیاد یک علم است. اگر در دنیا درمان اعتیاد موفق نبوده است و همیشه دچار شکست شده است، بخاطر این بوده است که ما در اعتیاد عالمی نداشته ایم. یعنی عالمی نداشته ایم که علم اعتیاد را داشته باشد.

اگر ما عالمی داشتیم که این علم را داشت، حتماً می توانست بر اعتیاد موفق شود و حتماً می توانست راه حلی برای اعتیاد پیدا کند.

پس بنابراین برای درمان اعتیاد، باید پزشکی، روانپزشکی، جامعه شناسی، فلسفه، مردم شناسی بداند و دینداری بلد باشد و باید موحّد باشد. اگر فرد خداشناس نباشد در مسئله درمان اعتیاد نمی تواند موفق باشد.

ممکن است این حرف از نظر شما خیلی عجیب باشد. اگر فرد خداشناس و موحّد نباشد و خدا را قبول نداشته باشد، امکان ندارد در درمان اعتیاد موفق باشد. چرا؟ برای اینکه اگر خدا را ما دورش خط بکشیم و خدا را کنار بگذاریم ، اگر خدا از این در بیرون برود، عشق هم از پنجره بیرون خواهد رفت، محبت هم بیرون خواهد رفت. اگر خدا را بیرون کنید، بلافاصله عشق و محبت بیرون می رود، چون خدا یک کلام بیشتر که نیست، اگر خدا را برداریم، می گوئیم اگر من خدا را قبول ندارم، یعنی معاد و جهان پس از مرگ را هم قبول ندارم، بعد می گویم که دم غنیمت است، من برای چی هروئین نکشم؟ برای چی عرق نخورم؟ وقتی این تن را باید به زیر خاک ببرم و کرم و ملخ و مور بخورند، چرا اینها بخورند، خودم خرابش می کنم.

وقتی خدا وجود ندارد، من برای چی اینها را دوست داشته باشم.

داشتم یک فیلم نگاه می کردم، دو نفر با هم نامزد شده بودند ، دوست دختر و پسر بود، شب تولد یکی از آنها بود ، به رستوران رفتند و سر میز شام نشستند تا شام بخورند، دختره به پسره می گه که من یه خبر بد دارم، میگه چی؟ میگه من سرطان دارم، پسره گفت نمی شد این رو امشب نگی؟ گفت نه؟ گفتم که باخبر باشی. گفت من با تو نمی توانم زندگی کنم، تو مریضی ، من روی تو نمی توانم سرمایه گذاری کنم. یعنی عشق و همسر و دوستش را دوست داشت، ولی چون سرطان داشت دیگر همه اینها قطع شد، گفت که می رم دنبال یک نفر دیگه . چون خدا را قبول نداره ، چون جهان پس از مرگ را قبول ندارد . من که اینها را قبول ندارم، برای چی مجبورم که دنبال بچه هایم بدوم و زحمت بکشم و بدهم که اینها بخورند.

پس این دید فقط مادی است، بنابراین عشقی در وجودت باقی نمی ماند، این عشق زمانی است که ایمانی پشت آن باشد

بنابراین به این دلیل می گویم که اگر کسی می خواهد در این قضیه اقدام بکند، اگر خدا نباشد عشق هم نیست. اگر بین ما عشق و محبت نبود، ما می توانستم دور یکدیگر جمع بشویم؟ شما روز رهائیتان که می رسد، یک پاکت به راهنمایتان می دهید، یک پاکت به من می دهید، آیا ما بخاطر این پولها کار می کنیم؟ آیا راهنما بخاطر پاکت کار می کند؟ بخاطر چه چیز است که راهنما به مسافر سرویس می دهد؟ آیا چیزی خارج از این عشق و محبت است؟ این محبت بدون خدا نمی تواند وجود داشته باشد.

پس درمان اعتیاد یک علم قوی است که باید خداشناسی، فلسفه، طب، جهان بینی را بداند تا بتواند به درمان برسد. اگر یکی از اینها باشد قادر به درمان نخواهد بود.

اگر فقط پزشکی باشد ، نتیجه ای نمی تواند بگیرد، اگر دیندار خالی هم باشد، نتیجه ای نمی گیرد. باید مجموعه ای از اینها باشد تا به نتیجه برسد.

بنابراین مسئله عشق و خداوند با هم هستند، اینها به تنهائی اثری ندارند.

در مورد دستور جلسه هم ، من بارها صحبت کرده ام و سی دی هم داریم.

اخبار خارجی نگاه می کردم، می گفت که یک آقائی 35 سال به جرم قتل و تجاوز در زندان بوده است، بعد از 35 سال دادستان دستور تحقیق می دهد، آزمایش DNA می دهند، بعد از 35 سال یم بینند که این اسپرم که در صحنه جنایت بوده، متعلق به این فرد نبوده است. یعنی دادستان، قاضی، وکیل و همه در مورد موضوعی قضاوت کرده اند، حکم حبس ابد داده اند و بعد از 35 سال معلوم شده که این فرد اصلاً قاتل نیست.

منظورم این است که وقتی می خواهیم بر مسند قضاوت بنشیم، این قضاوت کار راحتی نیست. کسانی که شغلشان قضاوت است و تحصیلات و تحقیقات کرده اند ، ممکن است در یک مسئله گمراه بشوند و به نتیجه نرسند ، که حق و حقیقت کدام است.

در این مورد بعد از 35 فهمیدند که همه اشتباه کرده اند.

بنابراین وقتی ما می خواهیم در مورد انسانها قضاوت و داوری بکنیم، ببینید که چقدر ما به اشتباه می رویم. آن افراد داستان دیگری داشتند، آنها قاضی و وکیل هستند، پول می گیرند و قضاوت می کنند. اما ما چه کاره ایم؟ برای همین به ما گفته اند که پشت سر دیگران حرف نزنیم و هرچیزی که دیدیم بر مسند داوری و قضاوت ننشینیم.

بنابراین می گوئیم ما حق ندارم در مورد دیگران قضاوت کنیم. هرچه انسان جاهل تر باشد در مورد مردم بیشتر قضاوت می کند. هرچه عاقل تر و فهمیده تر باشد ، راجع به مردم قضاوت نمی کند.

ما یک چیزی، یک صحنه ای را می بینیم، که غلط است و بقیه را خودمان تصویرسازی می کنیم. ما یک تیکه را می بینیم و بقیه را خودمان تصویرسازی می کنیم. چطور تصویرسازی می کنیم؟ آنطور که خودمان دوست دارم.

بنابراین با قضاوت های بیجا در مورد مردم، ما به اشتباه می رویم و برای خودمان دردسر درست می کنیم.

وقتی شما قضاوت کردید، نتیجه گیری می کنید، بعد حکم صادر می کنید و بعد باید خودتان اجراء کنید. در صورتی که در مسائل قضائی یکی قضاوت می کند و بعد یک جای دیگر حکم را اجراء می کند. چندین مرحله است. ما خودمان قضاوت می کنیم، حکم را صادر می کنیم و بعد اجراء می کنیم، بعد پشت سر مردم حرف می زنیم و شخصیت انسانها را ترور می کنیم، همه اینها را خودمان انجام می دهیم. این ضررش به خودمان میرسد.

مثل اینکه سر درخت نشسته ایم و شاخه را می بریم.

جمله قشنگی حضرت مسیح دارد که می گوید: چگونه است که خسی را در چشم دیگران می بینی، ولی چوب بزرگی را در چشم خودت نمی بینی؟

اینها مسائلی است که برای ما رنج و مشکل درست می کند و اجتماع و جامعه ما را خراب می کند. بنابراین در تمام گروههای کنگره 60 ما گفته ایم که پشت سر دیگران صحبت نمی کنیم، در کار دیگران تجسس نمی کنیم، در کار دیگران دخالت نمی کنیم، بنابراین به این نتیجه می رسیم در امور شخصی دیگران بدون مزد و دستمزد قضاوت کردن، اشتباه است و هرچه انسان جاهل تر باشد بیشتر قضاوت می کند.

البته ما می توانیم در مورد مسائلی که به ما مربوط است بررسی و تحقیق بکنیم، ولی مسائل دیگران اصلاً به ما ارتباطی ندارد.

 

نگارنده: مسافر احمدشریفیان

منبع: کنگره60

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .