English Version
English

علم، هنر، فلسفه

علم، هنر، فلسفه

لوئی پاستور می‌گوید: دانش اندک انسان را از خدا دور می‌کند و دانش زیاد انسان را به خدا نزدیک می‌نماید. بعضی انسان‌ها وقتی به دانش اندکی دست می‌یابند، گمان می‌کنند همه چیز را می‌دانند؛ اما هر چه شناخت و آگاهیشان بالاتر می‌رود، متوجه می‌گردند که هنوز هیچ نمی‌دانند.

مسئله این است که از طریق علم نمی‌توان همه چیز را درک کرد. مثلاً بعضی اشخاص می‌گویند تا خدا را نبینند وجود او را باور نخواهند کرد. خداوند چیزی نیست که شما بتوانید آن را زیر چاقوی جراحی حسش کنید و هیچ دستگاهی برای اندازه گیری او ساخته نشده است؛ زیرا از جنس دیگری است.

برای وزن کردن و اندازه گیری اجسام، ترازوهای متفاوتی وجود دارد. با ترازویی که 20 تن آجر را می‌کشیم، نمی‌توانیم 20 گرم طلا را وزن کنیم و یا بالعکس. حتی مایعات را هم بر مبنای لیتر اندازه گیری می‌کنند... هر چیزی مقیاس خاص خود را دارد. کسانی وجود دارند که می‌خواهند مسائل و بیماری‌های روانی را که در حیطه روان شناسی و روان پزشکی هستند از طریق علم آنالیز کرده و درمان کنند.

کتابی در خصوص کلیات فلسفه خواندم که در آن می‌گوید؛ سه قسم شناخت از جهان وجود دارد:

شناخت یعنی معرفت و آگاهی.

  • شناخت علمی
  •  شناخت هنری
  • شناخت فلسفی

برای مثال یک اثر هنری را نمی‌توان از طریق علم بررسی کرد و نسبت به آن شناخت پیدا کرد. یا یک اصل علمی را با معیارهای هنری سنجید. ما قادر نیستیم با اصول علمی، درون یک بیمار اسکیزوفرنی را بررسی کنیم. علم با 5 حس ظاهر کار می‌کند و مسائل را بررسی و اندازه گیری می‌کند؛ اما هنر مربوط به درون و احساسات و عواطف انسان است.

شناخت علمی برسه محور استوار است:

  •  منظم و سازمان یافته باشد؛ یعنی پراکندگی نداشته و منظم و مشخص باشد.
  •  با روش‌های معین سنجیده می‌شود.
  •  بر واقعیات خارجی استوار باشد.

مثلاً درجه حرارت ذوب هر یک از فلزات مشخص و معین می‌باشد. یا اینکه مستطیل یک چهار ضلعی است که اضلاع آن دو به دو باهم برابر است. یا قانون انبساط و انقباض اجسام و

شناخت علمی از واقعیت‌های درونی، احساسات و عواطف و امیال شخصی به دور است، در حالی که شناخت هنری نقطه مقابل این است و بر عواطف و احساسات درونی استوار می‌باشد.

مسائلی در جهان وجود دارند که نه با علم و نه باهنر قابل درک نیستند؛ مانند وجود خداوند، خلق زمین و آسمان، زندگی پس از مرگ، روح و نفس و … در اینجا باید از فلسفه برای توجیه این موارد استفاده کرد. فلسفه یعنی «دوست داشتن خرد و حکمت» و فیلسوف «کسی است که حکمت را دوست دارد و قوانین را بررسی می‌کند». هر انسانی بر اساس دریافت‌های علمی و هنری‌اش فلسفه‌ای را ارائه می‌دهد که با دیگری متفاوت است. فلسفه‌ای که یک انسان مذهبی اظهار می‌دارد با فلسفه یک فیزیکدان متفاوت است. فلسفه یک ایرانی نیز با یک روس فرق دارد، چون دریافت‌های علمی و هنری آن‌ها متفاوت بوده است.

پس آنانی که می‌خواهند وجود خدا و معاد و بقای انسان را از طریق علم ثابت کنند، موفق نخواهند بود. یا کسانی که می‌خواهند مسائل روان پزشکی را فقط با نظر علمی توجیه کنند و یا کسانی که می‌خواهند مسئله اعتیاد را با علم حل کنند؛ آن‌ها هم موفق نخواهند بود و عملاً هم تا به حال شکست خورده‌اند.

مقصود من این نیست که وارد مسائل مذهبی بشوم؛ بلکه هدف این است که به صلح و آرامش برسیم و زندگی بدون دغدغه داشته باشیم. از کسانی الگو بپذیرید که توانسته باشند زندگی خود را به‌خوبی اداره کنند. علم و هنر به‌تنهایی قادر نیستند مسائل دنیا را حل کنند. همان‌طور که برای درمان اعتیاد جسم و روان و جهان بینی شخص در راستای هم باید درمان شوند.

«مسافر تنهاست»

دیالوگ بین نگهبان و سردار در تاریخ:73/9/10

سردار: راه جنت و آرامش شرطش پرهیزگاری و درست زندگی کردن است. در حیات باید انسان‌ها آدم‌های مقرب پروردگار مشخص بشوند. عدول از این قوانین انسان را به قالب حیوانی سوق می‌دهد و راه مستقیم آنان را به نور نزدیک می‌گرداند. به کجای مطلب رسیده بودیم؟

نگهبان: هسته و شکافتن آن.

سردار: هسته دو معنا دارد. یک هستهٔ خود جسم دوم هستهٔ خارجی؛ که همان بقایایی است که از جسم خاکی به‌صورت بخار در می‌آید و به راه و مکان‌های تعیین شده سفر می‌کند. ما اگر در جسم بودن به هستهٔ درون خود بنگریم و تمامی آن را خوب از لحاظ امور علمی بشکافیم به جهان هستی بعد خویش دست یافته‌ایم و بدون مانع می‌توانیم به مرکزیت آن که بخار هستی است توجه مبذول بداریم. مگر در صورتی که فقط مال و جاه و مقام و منصب را طلب نموده باشیم که این اصلاً با تفکر انسان واقعی موافق نیست.

در صورت دوم یعنی توجه به بخارات هر آنچه که باقی می‌ماند به جهان‌های دیگر پی خواهیم برد و به کمک عقل خواهیم توانست به مجهولات بعد خود و به هستهٔ خارج از جسم پی ببریم.

سایر مخلوقات از این موهبت چندان بهره‌ای نمی‌برند و هر انسانی برای دست یافتن به این مراحل لطف قدرت مطلق بایستی شامل او گردد و باید از آنچه ما در گذشته گفتیم و هنوز ادامه دارد بگذرد و این ساده نیست. هستی در جهان‌های مختلف به‌قدری متنوع است که به تصور در نمی‌آید و به همین علت دور از باورهاست. ما هنوز ذره‌ای از آن را لمس ننموده‌ایم اما لطف او به‌قدری است که در عالم خود مأمور به هدایت جویندگان نور هستیم و این ادامه دارد تا تسلیم شوندگان افزایش یابند.

در بعضی از کائنات که شما در وقت خواب به آنجا می‌روید و فقط کمی را به یاد می‌آورید، هستند و به نظر شما هم عجیب هستند و می‌خواهند فقط به شما بگویند که دنیا فقط آن نیست که در قالب ذهن موجود مشاهده کنید.

شما این موضوع را همیشه به خاطر داشته باشید که در مورد مسائل دیده شده و یا خواب و آنچه اکنون در تفکر خود احساس می‌کنید، بدون حساب در اختیار شما نمی‌گذارند مگر آن که شما قالب خود را در آن تنگ ببینید.

اگر به انسانی که هیچ وقت صاحب پول سیاه و یا دیناری نبوده باشد بگویند که شما را نیمی از عالم بدادند چگونه مانند آنشی که عرض شد انفجار در او پدید می‌آید.

ما برای تخریب کار نمی‌کنیم عمل باید با قالب‌ها متناسب باشد. لازم به تذکر به سایر جذب شدگان است و اما در بحث از حیث بیرونی گفت و گو کردیم برای دیدن گفتیم با چشم‌های جسم نمی‌توان ابعاد غیر از حس را ببینیم و انسان با تفکر خود می‌تواند به عظمت کائنات بدان صورت پی ببرد، زیرا فکر بر آن است که هر چه می‌بیند قبول می‌نماید. مقیاس ترازوی چشم است؛ اما در خارج از جسم دیگر باید بادید بصیرت سیر نمود و آن را کمتر انسانی می‌تواند بفهمد و آنکه می‌فهمد یا سفیه می‌نامندش و یا دیگری نوشت افزار او پوچ می‌انگارد.

پس بنابراین کمتر انسانی به دیگر دوایر دنیای خارج راه می‌یابد و او قاعدتاً مسافر تنهاست.

هدف ما افزودن مسافرین آسمان‌هاست، باید ابتدا قبول نمود، سپس سفر. ما در حرکتیم مانند ذرات پوش‌ها و یا به قول شما بادکنک‌ها اما وجود داریم گرچه نمی‌بینید. آرزوی ما باز شدن دریچهٔ چشم دیگر شماست که با جسم و چشم بسته ما را مشاهده نمایید. حرکت اول با شماست ما شما را یاری می‌نماییم. هر قدر خود را قوی بدارید و امواج موجود در بعدهای دیگر می‌پیوندید سپس جدایی با بودن در مکان‌های تعیین شده به بودن بعد خود کمک بسیار می‌نمایید. در سفر بااراده باید مقصد از پیش معلوم باشد. برای رسیدن به قصری که با برج‌های مرتفع ساخته شده و درب آهنی محکم دارد و به روی شما بسته است باید فکر عاقلانه بهترین بنمایید که بدون از دیوار بالا رفتن به آنجا برسید.

استاد سردار در دیالوگ «مسافر تنها» می‌گوید: راه جنت (باغ پنهان) و رسیدن به آرامش، دوری از ضد ارزش‌هاست. اگر می‌خواهید به بهشت وارد شوید باید پرهیزگار باشید و پرهیزگاری در دوری از ضد ارزش‌هاست. باید درست زندگی کردن را بیاموزید و از قوانین پیروی کنید. اگر از قوانین پیروی نکنید از مرحله انسانی به مرحله حیوانی تنزل پیدا می‌کنید و مانند حیوان زندگی خواهید کرد.

اگر هسته انسان را بشکافیم به هسته جسم و هسته خارج از جسم (نفس و روح و سایر کالبدها…) می‌رسیم که هیچ کدام، تنها از طریق علم قابل توجیه نیستند و شناخت هر کدام به‌تنهایی ما را به نتیجه نخواهد رساند. اگر ماده را بشکافیم به اتم می‌رسیم، بعد به الکترون و پروتون و سپس به کوارک‌ها و اگر کوارک‌ها را هم بشکافیم به امواج خواهیم رسید. در واقع این امواج، به هم فشرده شده و ماده را به وجود آورده‌اند.

جهان فقط این چیزی نیست که شما در قالب ذهنی مشاهده می‌کنید و جهان‌های متعددی وجود دارد. در قرآن ما واژه‌های دنیا و برزخ و آخرت را داریم و اینکه بهشت و جهنم هر کدام دارای طبقاتی هستند. ما قادر نیستیم خداوند را با چشم سر و زیر کارد جراحی مشاهده کنیم؛ و نباید مطالبی از این دست را فقط با علم و یا هنر توجیه کنم. حتی ما نمی‌توانیم بیماری‌های روانی و یا بیماری اعتیاد را با علم درمان کنیم. شاید با فلسفه بتوان جهان بینی یک معتاد را تغییر داد اما جسم و روان او هنوز بیمار است و درمان نخواهد شد.

یونگ روانشناس معروف وقتی درباره معنویات صحبت کرد، در آن زمان تکفیرش کردند. چون تصور می‌کردند با علم محض می‌توانند پاسخ تمام مسائل را بیابند. در قرون وسطی که حکومت در اختیار کلیسا بود، اگر کسی کوچک‌ترین حرف علمی می‌زد او را مکافات می‌کردند و فقط به متافیزیک اعتقاد داشتند؛ اما در دوره بعد، گروه دیگری روی کار آمدند که فقط با علم می‌خواستند مسائل دنیا را توجیه کنند. هر دو گروه اشتباه می‌کردند. شناخت جهان و شناخت مسائل روحی و روانی با تکیه بر علم و هنر و فلسفه امکان پذیر است.

منبع کنگره 60: وبلاگ همسفر آنی کماندار

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .