جلسه چهاردهم از دوره چهلم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگرۀ ۶۰، نمایندگی ارتش؛ با استادی راهنمای محترم مسافر سعید، نگهبانی مسافر فردین و دبیری مسافر محمد با دستور جلسه «هفته راهنما» چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان سعيد هستم يك مسافر. خدا را شكر میکنم و خيلى ممنون كه اين فرصت را به من داديد تا امروز در خدمت شما عزيزان باشم.
دستور جلسه اين هفته، هفتهی راهنما است. راهنمايان اشخاصى هستند كه خودشان تجربه مصرف مواد مخدر داشتهاند و با آمدن به كنگره و شركت در کارگاههای آموزشى درمان شدند و بعدها با تقويت آموزشهای خودشان در آزمون شركت كرده و باگذشت از يك سرى مراحل همچون كارآموزى اجازه تشكيل لژيون به آنها دادهشده است. رسيدن به جايگاه راهنمايى در كنگره پروسهای بسيار سخت است و بهجز عشق و ايمان به خدمت هيچ دليل ديگرى ندارد. بهغیراز عشق هیچچیزی نمیتواند انسان به تكاپو بى اندازد تا در جايگاهى خدمتى مثل راهنمايى قرار بگيرد. در كنگره ما براى تفاخر يا خودنمايى چيزى را انتخاب نمیکنیم و اين افراد میکوشند تا خدمت كنند و از چيزى كه به دست آوردهاند به ديگران نيز ببخشند.
همه افراد در جامعه زندگى میکنند و كار و زندگى دارند ولى راهنمايان طورى برنامهریزی میکنند تا هفتهای سه روز در كنگره حضورداشته و دانش كنگره را انتقال دهند. مهمترین قسمت در انتقال دانش كنگره راهنمايان هستند. اين موضوع خيلى اهميت دارد كه نحوه عملكرد راهنمايان بستگى به اين دارد كه خود چگونه آموزشدیدهاند و چه مقدار به آموزشها پايند میباشند. اين موضوع بسيار حائز اهميت است كه اگر من در جايگاه راهنمايى قرار گرفتم، مسئوليتى را پذیرفتهام كه افراد زيادى به رفتار و گفتههای من توجه میکنند. اگر خارج از مسئوليت خودم عمل بكنم باعث میشوم كه رهجوى من از مسير خارج شود، پس مسئوليت من خيلى اهميت دارد. مواردى نظير اينكه من خارج از پروتكل كنگره عمل كنم، ارتباطى خارج از كنگره برقرار كنم و بهطورکلی حرمت كنگره را رعايت نكنم، باعث میشود كه هم خودم و هم رهجوى من از راه خارج شويم.
نكته ديگر اين است كه من بهعنوان يك رهجو بايد سپاسگزار و قدردان راهنماى خودم باشم. قبل از كنگره هیچکس حرف من را گوش نمیداد. من به افراد مختلفى براى مشكل اعتياد خودم مراجعه میکردم ولى آنها حتى چند دقيقه به صحبتهای من توجه نمیکردند تا متوجه مشكل من بشوند. من ساعتها فكر میکردم تا چگونه مشكل خود را با آنها مطرح كنم ولى در جواب فقط قرص براى من تجويز میکردند يا بعضاً به من بیاحترامی هم میکردند. اما در كنگره اولين چيزى كه بر دل من نشست اين بود كه حرف من را گوش دادند. راهنماى من تمام صحبتهای من را با دقت گوش داد و اين ايجاد پيوند محبت است. اين موضوع من را به سمت كنگره جذب كرد و اصلیترین ابزار راهنمايان در كنگره محبت آنهاست. حتى سختگیریهای راهنمايان عين محبت است.
افراد شايد براى دادن آدرس چند ثانيه براى راهنمايى من وقت نگذارند ولى راهنماى من در طول ١١ ماه وقت میگذارند تا من به نتيجه برسم. اين به معرفت و شناخت من برمیگردد كه من از چنين كسى بايد چگونه قدردانى كنم. يك قدردانى در كلام است، يكى قلبى و ديگرى نحوه عملكرد من است. اينكه چگونه رفتار كنم تا باعث خشنودى راهنماى خودم بشوم. همانطوری كه من در همه مراحل زندگى به انرژى نياز دارم، راهنماى من هم به انرژى نياز دارد. راهنماى من در هنگام رهايى من خيلى انرژى میگیرد. شايد باورش سخت باشد اما بهترين لحظه براى هر راهنما، لحظهای است كه رهجو را پيش آقاى مهندس میبرد تا دستور رهايى آن شخص صادر شود. پس من بايد بيايم، آموزشهای خودم را تقويت كرده و خدمت كنم.
اين هفته را خدمت آقاى مهندس دژاكام، استاد امين، راهنماى خودم آقاى رضا ترابخانی، راهنماهاى نمايندگى ارتش و تمام شعب كنگره صميمانه تبريك و خدا قوت میگویم. انشاالله كه قدردان زحمات اين افراد باشيم تا حال خودمان خوب باشد. اين توصيه خداوند است تا براى تجربهی حال خوب قدردان و سپاسگزار باشيم. متشكرم…
تایپ: مسافر محمدرضا
ویرایش و ارسال: مسافر حامد و مسافر محمدرضا
نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
535