English Version
English

اخبار لژیون ویلیام وایت - نمایندگی قشم

اخبار لژیون ویلیام وایت - نمایندگی قشم

دستور جلسه‌ : «وادی دوم و تأثیر آن روی من»

سخنان استاد:

سلام دوستان هورا هستم یک مسافر.
دستور جلسه‌ی این هفته «وادی دوم و تأثیر آن روی من» است. وادی دوم می‌گوید: «هیچ مخلوقی جهت بیهودگی، قدم به حیات نمی‌نهد؛ هیچ‌کدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم».

پیش از هر چیز خداوند را شاکرم که بار دیگر در کنگره هستم و می‌توانم آموزش بگیرم. زمانی که وارد کنگره شدم، حدوداً یک ماه بود که هر لحظه آرزوی مرگ می‌کردم. دائماً به این فکر می‌کردم که در طول روز این‌همه آدم که می‌میرند، چرا من نباید یکی از آنها باشم؟! مگر بودونبود من چه فرقی دارد؟! واقعاً باخدا درگیر شده بودم و خیلی در شرایط سختی داشتم.

در سن ۳۸ سالگی همه چیزم را در زندگی ازدست‌داده بودم و زیر صفر بودم. حتی از نظر ظاهری و جسمی هم بسیار آسیب داشتم. بسیار خسته بودم و امیدم را به زندگی تا حد زیادی ازدست‌داده بودم. اما به‌واسطه دانایی اندکی که داشتم، می‌دانستم که خودکشی کاری را که درست نمی‌کند، بلکه بدتر هم می‌کند و به این کار فکر نمی‌کردم.

جناب مهندس دژاکام دانشمند بسیار بزرگی هستند و شاکرم که می‌توانم شاگرد ایشان باشم. زمانی که وارد کنگره شدم و پس از اینکه به وادی تفکر رسیدم، بیشتر از پیش با تخریب‌هایی که برای خودم و زندگی‌ام به وجود آورده بودم، مواجه شدم و فکر می‌کردم که چطور باید همه چیز را درست کنم و در حال رفتن دوباره به سمت ناامیدی و عجز بودم.

بسیار هوشمندانه است که این وادی را پس از وادی تفکر قرار داده‌اند. زیرا همان زمان وادی دوم آمد و گفت که با دیدن این تخریب‌ها از خودت ناامید نشو، تو برای کاری اینجا هستی و هیچ‌کس به هیچ نیست. این وادی برای من سرشار از امید بود و همان زمان با بازگشت امیدم به زندگی و انتقال آرامش از این کلام حق به وجودم، فهمیدم که کنگره جای درستی است که به آن آمده‌ام؛ چون پیش‌ترها در زندگی فکر می‌کردم که من رسالتی دارم و برای کاری مهم به این زمین آمده‌ام، اما در پی خطاها و شکست‌ها ناامید شده بودم و خودم را فراموش کرده بودم و کنگره با این وادی، امید را برای من دوباره زنده کرد و فهمیدم که من انسان بی‌ارزشی نیستم و مثل تمام انسان‌ها رسالتی دارم.

راهنمای عزیزم به آموخت که اولین چیزی که به خاطرش اینجا هستم خودم است. ایشان می‌گفتند که؛ وقتی می‌خواهی برای دیگران عشق و نور جاری کنی، اول‌ازهمه باید خودت سرشار و لبریز از نور و عشق باشی. وجودی که روشن است می‌تواند به دیگران بتابد. پس با مراقبت و مشاهده‌ی خودم، کم‌کم عاشق خودم شدم، فهمیدم که هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمی‌کند.

فهمیدم مبدأ رسالتم خودم هستم و همه چیز از خودم آغاز می‌شود. گام‌های نخستین رسالت من نگهداری درست از جسم و جانی است که به من امانت‌داده‌شده است، تا در طی مسیر این سفر زندگی، مرا همراهی کند تا رسیدن به مقصد.پس از اینکه متوجه خودم شدم و طرز رفتارم با خودم و جسم و روحم درست شد، کم‌کم متوجه اطرافیانم شدم، فهمیدم با فرزندم با پدر و مادرم و دوستان و اطرافیان باید با عشق رفتار کنم.

کسی که سیگار می‌کشد اگر کمی تفکر و تحقیق کند، به این نتیجه خواهد رسید که دارد با این عمل به جسم و انرژی ای که در اختیارش قرار داده شده، خیانت می‌کند و به خودش آسیب می‌زند. همواره باید از خودمان بپرسیم برای چه ما به زمین آمده‌ایم و این‌همه فراوانی و نعمت در اختیار ما قرار داده شده است؟ همیشه در مقابل کارهای غیرعقلانی که تمایل به انجام آن داریم، این سؤال را از خود بپرسیم که آیا من آمده‌ام به زمین که خوشگذرانی کنم؟ سیگار بکشم؟ مشروب بخورم و...؟ متوجه می‌شویم که قطعاً برای آسیب‌زدن به خودمان نیامده‌ایم.

گاهی زندگی را بایستی مشاهده کرد. تماشاکردن زندگی یکی از رسالت‌های ماست و ما را متوجه نعماتی می‌کند که در اختیارمان قرار داده شده است. رسالت ما فهم زندگی است و این فهم گاهی با مشاهده و سکوت در مقابل جهان اطرافمان به دست می‌آید. در زندگی عجله نکنید و زود ناامید نشوید و با تفکر پیش بروید.

گردآوری و تایپ: مسافر حانیه - لژیون یکم قشم
بازبینی و ارسال: همسفر فاطمه

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .